دانلود رایگان رمان عروس زیبای من اثر آیسا سادات حسینی
دانلود رمان عروس زیبای من اثر آیسا سادات حسینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
تیارا بعد از یک مدت عاشقی با آیهان و برنامه برای ازدواج، به ناگهان وبه درخواست خانواده تصمیم می گیرد همه چیز را فراموش کرده و با پسر عمه اش فرید ازدواج کند، صبح روز عروسی به آرایشگاه رفته و اماده می شود، اما لحظه ی خروج بجای فرید کسی را منتظر خود میبند که …
خلاصه رمان عروس زیبای من
“تیارا” با باز كردن چشمام متوجه ي موقعیتم شدم. تو اتاق بودم و سرمي به دستم وصل شده بود، نگاهم و تو اتاق چرخوندم اما خبري از آیهان نبود. از درد لبم و گاز گرفتم و از جام بلند شدم. سرمم آخراش بود و منتظر نموندم تا تموم شه، خیلي آروم سرم و در آوردم و دستم رو جاش گذاشتم تا خونش بند بیاد، هنوزم زیر دلم درد مي كرد ولي اهمیتي ندادم و از اتاق رفتم بیرون، مي خواستم با آیهان حرف بزنم، باید می فهمیدم مي خواد چیكار كنه، اگه قرار باشه به گفته ي خودش من و تو خونش زنداني كني
و هر سري اینجوري بهم دست درازی كنه تا زودتر یه بلایي سره خودم بیارم دیگه طاقت این وضع و ندارم. با عصبانیت نگاهم و تو هال چرخوندم اما نبود، به سمت اتاق كارش رفتم، خواستم در و باز كنم كه متوجه ي صداي آهنگي شدم كه از داخل اتاقش میومد، دستم روي دستگیره در خشك شد و به صداي آهنگ گوش سپردم… آهنگ كه تموم شد تازه به خودم اومدم خواستم در و
باز كنم كه متوجه ي خیسي چشمام شدم، انقدر غرق آهنگ شده بودم كه نفهمیدم اشكم در اومده. دستي به چشماي نمدارم
كشیدم و در اتاق و باز كردم. با باز شدن آیهان كه پشت به من داشت از پنجره بیرون و نگاه مي كرد برگشت سمتم. چشماي خوش رنگش قرمز بود، متعجب نگاهش كردم. باورم نمیشد این شخص رو به روم با این حال زار آیهان باشه. با گذاشتن سیگار بین لباش تازه متوجه ي سیگار كشیدنش شدم، آیهان همیشه از دود و دم بیزار بود، تو یه مدت زمان كمي شده بود یه آدم دیگه یه آدمي كه انگار من نمیشناختمش، جدي زل زد تو چشمام و گفت: _چي مي خواي؟! لحنش سرد سرد بود، خالي از هیچگونه حسي،
سعي كردم به خودم مسلط شم زبونم و با لبم تر كردم و آروم گفتم: _تو كه اون بلایي و كه باید سرم آوردی حالا دیگه بزار برم. پك عمیقي به سیگارش زد و دودش و فرستاد تو ریه هاش. _بذارم بري؟! كجا به سلامتی؟! كمي مكث كردم و گفتم: _خونم. _كدوم خونه؟ _هر خونه ای به جز اینجا، برگردم پیش بابا اینا. سیگارش و تو زیر زیر سیگاریه كنار پنجره خاموش كرد و قدمي اومد سمتم: _مي خواي بگي این همه مدت كجا بودي؟! نمي دونستم باید چي بگم. هنوز جوابی برای این سوال پیدا نکرده بودم…
