دانلود رمان سعادت آباد اثر بهاره حسنی
دانلود رمان سعادت آباد از بهاره حسنی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سوزان و پسر عمویش رستان عاشق هم هستند و ولی زمانی که سوزان باردار است مشکلاتی اتفاق میافتد که باعث جدایی انها میشود و طی یکماه خبر ازدواج رستان به سوزان میرسد! و سوزان مقصر از خانواده سوزان را مقصر میدانند و او را طرد میکنند، سوزان به دستور پدر و عمویش محکوم به تنها زندگی کردن میشود و حالا بعد از ۱۲ سال رستان برگشته است و …
رمان سعادت آباد
وقتی که کلید انداختم و در را باز کردم متوجه شدم که سیدو دخترو دامادش خانه نیستند خانه سرایداری خاموش و ساکت بود چراغهای خانه هم خاموش بود چشمانم را روی هم فشردم. من هیچ وقت تحت هیچ شرایطی تمام چراغ های خانه را خاموش نمیکردم. همیشه در زمان خروج از خانه یک چراغ روشن بود فکر نمیکردم سید خانه نباشد و حالا حیاط دراندشت و خانه اینطور در تاریکی قبر مانند فرو برود. طول حیاط را با گام بلند طی کردم و چراغ سردر تراس را روشن کردم. نفس راحتی کشیدم و کلید انداختم اما
در باز بود تعجب کردم احتمالا سید فراموش کرده بود که در خانه را قفل کند و یا فکر کرده که من در را قفل کرده ام اما من روز قبل هم در را قفل نکرده بودم باید میگفتم که در صورت خروج درخانه را هم قفل کنند. در را با پا هل دادم و به داخل رفتم و کیسه ارد و خرید را روی میز کنسول ابتدای راهرو گذاشتم و کورمال دستم را روی دیوار کشیدم و کلید برق راهرو را هم زدم نفس راحت دیگری کشیدم از راهرو گذشتم و در همان حال شال و مانتویم را در اوردم و روی رخت آویز داخل راهرو اویزان کردم به هال رفتم و
کلید برق را زدم و به اشپزخانه رفتم و از یخچال آب خوردم همیشه با ترس و استرس گلویم مثل چوب خشک میشد. دوباره به هال برگشتم ولی مقابل در اشپزخانه و با دیدن او که راحت روی مبل های انتهای سالن پذیرایی لم داده بود و یک پایش را روی پای دیگرش انداخته بود و نره غولی هم کنار دستش بود، شوکه شدم و سکندری خوردم و جیغ بلندی کشیدم. من با یک تاپ دو بنده ولنگار آن جا و در جایی که فکر میکردم امن است و خانهی من است ایستاده بودم و او انقدر غرور و حماقت و نافهمی داشت که برداشته بود …
رمان خوبی بود ممنونم