دانلود رایگان رمان یلدای بی صدا اثر فرزانه شفیع پور
دانلود رمان یلدای بی صدا اثر فرزانه شفیع پور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یلدا دختری آرام و مهربان است، که در یک خانوادهی گرم و صمیمی زندگی میکند و با تلاش و کوشش خانواده اش را به آرزویشان میرساند و در دانشگاه پزشکی قبول میشود …
خلاصه رمان یلدای بی صدا
بعد از دقایقی سکوت، مهیار با صدایی گرفته گفت: کجا میخواین برین؟ _پارک، یلدا خانم امروز هوس گردش کرده. _این وقت روز نزدیکه غروبه، اونم اول هفته. معترض گفتم: مگه بچه ایم که نتونیم تنها جایی بریم؟ _پارک پر از ادمایه الاف و بی کاره برای دو تا دوختر جوون صلاح نیست که این وقت روز به همچین جایی برن. _ممنون از نصیحتتون حواسمون هست. با کنایه گفت: اره، شما همیشه حواستون جمعه. وقتی رسیدیم بی معطلی در را باز کردم و پیاده شدم ولی لاله همانند همیشه با متانت تشکر کرد و چیزی به مهیار
گفت و پیاده شد. دستش را کشیدمو گفتم: مگه لباس عروس تنته که اینقدر لفتش میدی؟ _میدونی بهم چی گفت وقت پیاده شدن؟ سرم را به معنی چی تکون دادم و گفت: گفتش مراقب این بچه باش، اون زحمت کشیدو ما رو رسوند کارت اشتباه بود. سرجام ایستادم و چند تا نفس عمیق کشیدم لبخند تصنعی زدم و گفتم: استپ دوست عزیزم، روزم رو با اون چلغوز خراب نکن. دستم را از دو طرف باز کردم و گفتم: لذت ببر عزیزم لذت ببر و برای یکبار هم که شده از غالب خانم معلمی بیا بیرون. لاله که از عصبانیت قرمز شده بود
کیفش را بالا برد و خواست بزنه تو سرم که از زیر دستش در رفتم بلند بلند خندیدم و گفتم: بدو بیا دنبالم نترس کسی نمیبینتت، سرجاش ایستاد و در حالی که دیگه نمیتونست جلوی خندشو بگیره سرش را تکون داد و گفت: واقعا که. کنار برکه رفتم و گفتم: بی خیال بابا مگه چه کار اشتباهی کردم، بعد در حالی که که با ذوق به مرغابی ها نگاه میکردم گفتم: اینجارو نگاه از تو بهتر میدوان سرم را به طرفش چرخوندم که چشمم به جایی که کلی درخت چنار بود خورد، دست لاله را گرفتم و باهم به آن سمت حرکت کردیم طبیعت و هوای …