دانلود رایگان رمان مست بی گناه اثر مهین عبدی
دانلود رمان مست بی گناه اثر مهین عبدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
باده خام حرف های عاشقانه یاسین شده و قرار بود در شب جشن تولدی ۱۶ سالگی اش جشن بله برونش هم باشد، و خاله اش انگشتر نشان برای او بیاورد، اما تولدش شده بود خانوادهی خالهی او نیامده بودند، یاسین نیامده بود و باده مانده بود با دنیایی از ترس و اضطراب! در حالی که دیگر دختر قبلی خانه نبود! اما یاسین برای محرم شدن شان نیامد …
خلاصه رمان مست بی گناه
دستی به روسریم کشیده و از آشپزخانه و بعد آن هم از خانه بیرون زده و راهی طبقهی دوم شدم دل دل میکردم برای حرف زدن با یاسین و گیر آوردن موقعيتي حالا نصیبم شده بود و من فقط بدنبال گفتن حرفی بودم که همچو خوره در حال نابود کردن ذهنم بود در خانه باز بود داخل شدم و همان ابتدا چشمانم یاسین را شکار کرد. یاسینی که دراز کشیده و زیر سرش متکایی گذاشته بود و ساعد یک دستش را هم روی چشمانش. نور آفتاب کمی داخل پذیرایی پهن شده بود… لبی گزیدم و با پاهایی که میلرزید سمت ياسين رفته
و بالاسرش نشستم. انگشتان هر دو دستم را روی سارافونم درهم گره زدم. گلویم را با بزاق دهانم تر کرده و یاسین را به نام خواندم یاسینی که دومین فرزند خاله بود و من که فرزند اول بودم. یاسینی که هشت سالی از من بزرگتر بود و در پی جور کردن کاری در شرکتی هواپیمایی بود. -ياسين؟ خواب بود که واکنشی در مقابل صدا زدنم نداشت. جرات به خرج داده و انگشتم را روی دستش کشیدم به سرعت دستش را از روی چشمانش برداشت و باحالتی منگ اطرافش را نگاه کرده و سرآخر به منی رسید که بالاسرش روی دو زانو نشسته بودم.
_باده؟ لب تو کشیدم و یاسین فورا نیم خیز شده و تنه سمت من چرخاند. _چقدر دیر کردی. انگشتانم له و لوردیده شده بودند آنقدری که مچاله شان میکردم. _کار داشتم و خاله هم یادش رفته بود بگه. قبل از اینکه مجال حرف دیگری به یاسین بدهم با عجز و لابه نالیدم: ياسين من میترسم اگه یکی بفهمه؟ چه خاکی تو سرم بریزم؟ آقا جونم آقاجونم منو میکشه تو رو خدا کاری کن اصلا بیا و به همه بگو میخوای زودتر بیای خواستگاریم.. یاسین بخدا من میترسم.. كودكانه التماسش را میکردم و با بغض حرفهایم را میگفتم …