کتاب بالکن
عنوان | کتاب بالکن |
نویسنده | ژان ژنه |
ژانر | نمایشنامه |
تعداد صفحه | 136 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب بالکن اثر ژان ژنه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نمایش نامه «بالکن» ژان ژنه نخستین بار سال ۱۹۵۷ ، یعنی یک سال پس از تألیف در مرکز تئاتر لندن به روی صحنه رفت و بعد آن بارها دچار سانسور و توقیف اجرا شد. این اثر راوی یک شکاف است، و به قول گلدمن اگر نمایش «سقوط امیدهای بینظیر انقلاب» باشد، اما تحولات اجتماعی، را چنان واقع گرایانه و آشکار نشان میدهد که امید این تغییر را به سطوح ادبیات میکشاند. از این رو این اثر خود امیدی برای انقلاب است …
خلاصه کتاب بالکن
ژنرال (کلاه و کت و دستکشها را نشان میدهد): اینها باید جمع شوند. ایرما: الآن آنها را تا و بسته بندی میکنیم. ژنرال: باید ناپدید شوند. ايرما: الآن جمعشان میکنیم و حتی آتششان میزنیم. ژنرال: اوه بله البته من دوست دارم که بسوزند! مانند شهرها در ایرما در شامگاه. ایرما: در راه چیزی توجهتان را جلب کرد؟ ژنرال: خطرات خیلی بزرگی را از سر گذارندم، مردم سد را منفجر کردهاند، و تمام محله به زیر آب رفته است. به خصوص کارخانهی اسلحه سازی طوری که همهی باروتها خیس شدهاند. و سلاحها زنگ زدهاند. برای اینکه با اجساد غرق شده برخورد نکنم باید مسافت زیادی را دور میزدم. ایرما: من به خودم اجازه نمیدهم که نظر شما را بپرسم. هرکس در ابراز عقیده
آزاد است و من به سیاست علاقهای ندارم. ژنرال: پس دربارهی چیز دیگری صحبت کنیم. چیزی که مهم است این است که چطور من از این خانه بیرون خواهم رفت. وقتی که من بخواهم خارج بشوم، دیر میشود… ایرما: در مورد دیر شدن… ژنرال: درست است. (داخل جیبش را میگردد چند تا اسکناس بیرون میکشد، آنها را میشمارد و به ایرما میدهد ایرما آنها را در دستش نگه میدارد.) وقتی که از اینجا خارج بشوم علاقهی زیادی ندارم که خود را، تنها در سیاهی بیاندازم. چون، طبیعتا، کسی برای همراهی کردن من نخواهد بود، مگر نه؟ ایرما: گمان میکنم همینطور است متأسفانه. وقت آرتور آزاد نیست. (سکوتی طولانی.) ژنرال: (ناگهان بیحوصله): اما… او نمیآید؟ ایرما: نمیدانم
چه کار میکند؟ من خیلی سفارش کردم وقت رسیدن شما همه چیز آماده باشد. اسب اینجا هست… الآن زنگ میزنم. ژنرال: شما نزنید، خودم این کار را میکنم (با فشار دادن یک دکمه زنگ را میزند) من دوست دارم زنگ بزنم! کاری مستبدانه است. به صدا در آوردن مسئولیتها! ایرما: همین الآن، ژنرال اوه، ببخشید همین الآن درجه تان را به شما میدهم… همین الآن که شما میخواهید… ژنرال: هیس! دربارهی آن صحبت نکنید. ایرما: شما یک قدرت به خصوص دارید، یک جوانی! یک شور! ژنرال: و مهمیزها. آیا من مهمیزها را خواهم داشت؟ گفتم که آنها به پوتینهایم وصل شوند. پوتینهای قرمز خون، درست است؟ ایرما: بله، ژنرال، و براق. ژنرال: براق، خیلی خوب، اما گلی؟ایرما: گلی و …
- انتشار : 07/11/1403
- به روز رسانی : 11/11/1403