کتاب انتخاب
عنوان | کتاب انتخاب (جلد اول مجموعهی انتخاب) |
نویسنده | کایرا کاس |
ژانر | داستان فانتزی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات نوجوانان، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 236 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب انتخاب (جلد اول مجموعهی انتخاب) اثر کایرا کاس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
برای سی وپنج دختر، انتخاب فرصتی برای یک جهش مادام العمر است. مجالی برای رهایی از زندگی ای که سرنوشت از بدو تولد برایشان رقم زده. جهشی به دنیای لباس های درخشان و جواهرات گرانبها. اقامت در قصری باشکوه و رقابت بر سر قلب شاهزاده مکسون جذاب. اما برای امریکا سینگر، انتخاب شدن کابوسی وحشتناک است که او را وادار میکند از عشق پنهانش به اسپن، پسری یک طبقه پایین تر از خود دست بکشد. و بدتر از آن، منتخب بودن برای امریکا به معنای ترک خانه و ورود به رقابتی بیرحم و خشن برای تاج و تختی است که او نمیخواهد. علاوه بر همهی این مصیبت ها، زندگی در قصر نیز آن قدرها آرام و دلنشین به نظر نمیرسد؛ چرا که شورشیان با حملات خشونت بار و بیامان خود سلطنت را تهدید به سرنگونی میکنند. سپس امریکا با شاهزاده مکسون آشنا میشود …
خلاصه کتاب انتخاب
در طول هفتهی بعدی خانهمان با حضور مقامات رسمی حسابی شلوغ شد. آنها میآمدند که مرا برای رقابت اصلی انتخاب آماده کنند. بین آنها زن نفرت انگیزی حضور داشت که ظاهراً فکر میکرد من در مورد نصف تواناییهایی که در فرم نوشتهام دروغ گفتهام، به دنبال او نگهبانان واقعی قصر هم آمدند تا اقدامات امنیتی را همراه سربازان محلی بررسی کرده و به خانهمان نظری اجمالی بیندازند. ظاهرا مجبور نبودم تا ورود به قصر منتظر بمانم تا به هدفی برای حملات احتمالی شورشیها تبدیل شوم محشر بود. دو تماس تلفنی از زنی به اسم سیلویا دریافت کردیم که خیلی جسور و در عین حال کاربلد بود که میخواست بداند به چیزی
احتیاج داریم یا نه. مهمان دلخواه من مردی لاغر با ریش بری بود که برای اندازه گیری من و حاضر کردن لباسهای جدیدم میآمد. مطمئن نبودم وقتی تمام مدت لباسهایی رسمی مثل ملکه میپوشیدم چه حسی داشتم ولی مشتاقانه منتظر یک تغییر بودم. آخرین مهمان بعد از ظهر چهارشنبه از راه رسید، یعنی دو روز قبل از ترک کردن خانه او مسئول مرور کردن تمام قوانین رسمی با من بود به طرزی باور نکردنی پوست و استخوان بود و موهای مشکی چربی داشت که به پشت صاف شده بود و مدام عرق میکرد. وقتی وارد خانه شده پرسید آیا جایی داریم که بشود خصوصی صحبت کرد این اولین سرنخی بود که به دست آوردم و متوجه شدم چیزی
در حال وقوع است مادرم پیشنهاد داد: خب میتونیم توی آشپز خونه بشینیم. البته اگه از نظر شما ایرادی نداشته باشه. سرش را با دستمالی پاک کرد و نگاهی به میانداخت: در واقع هر جایی میتونه باشه ولی فکر میکنم باید از دختر کوچیکتون بخواین از اتاق بره بیرون… چه چیزی میخواست بگوید که می نباید میشنید؟ می غمگین از اینکه از اتاق بیرون میشد پرسید: مامان؟ -عزیزدلم برو نقاشیت رو ادامه بده این هفته از کارت غافل شدی ولی… چشمانش را که با اشک پر شد دیدم و گفتم: می بیا منم همراهیات میکنم. وقتی به انتهای راهرو رسیدیم و کسی نمیتواند صدایمان را بشنود او را به سمت خودم کشیدم تا بغلش کنم …
- انتشار : 17/08/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403