کتاب خانه تاماریس
عنوان | کتاب خانه تاماریس |
نویسنده | ویرژینی گریمالدی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، خارجی |
تعداد صفحه | 483 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب خانه تاماریس اثر ویرژینی گریمالدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
جولیا فرار نمیکند. نه دقیقا. او فقط به یک استراحت از پاریس و مارک و همه چیزهای غم انگیزی که اخیرا در جریان است نیاز دارد. کمی زمان برای جمع کردن خودش پیشنهاد کار مانند یک راه نجات بود. اما اکنون او با چمدان در دست به بیاریتز بازگشته است، او حتی نمیداند به چه چیزی فکر میکرد. چیزی که جولیا هنوز نمیداند این است که شانسها و پایانهای خانه تاماریس بیش از آنچه که به چشم میآید وجود دارد. پشت درها، قلب های شکسته، رازهای مادام العمر، عاشقانهها و اشتیاق تزلزل ناپذیر برای زندگی نهفته است. و گاهی اوقات بعید ترین مکان ها و افرادی است که به شما کمک میکنند راه خود را پیدا کنید …
خلاصه کتاب خانه تاماریس
میتوانستند زمان بهتری را انتخاب کنند تا چند درجه ای هوا گرمتر باشد ولی نه ساعت نه. صبح است سرد است خیلی سرد آن قدر سرد که تمام موهای تنم خبردار ایستاده اند و یک گروه دیوانه، که من هم جزوشان هستم، دارند آماده میشوند که توی اقیانوس اطلس بپرند از وقتی که به بیاریتز آمدهام حسابی فرصت داشتهام که از خودم بپرسم آیا انتخاب درستی بوده که همه چیز را ول کنم و به اینجا بیایم یا نه امروز صبح با پاهای فرو رفته در ماسه یخ زده با پوشیده ترین مایویی که دارم تا از گزند باد مصون بمانم و دندانهایی که ماراکاس مینوازند، دیگر چنین سؤالی از
خودم نمیکنم. دیگر مطمئنم که دیوانه شدهام یک چیزی توی سرم تاب برداشته سپس از خط خارج شدهام، پیچ و مهرههایم شل شدهاند لیز خوردهام هذیان گفته ام ولو شده ام… تمام کلماتی که نشان از بی تعادلی دارند. -آماده این؟ گرگ به آب نزدیک میشود هفت هیکل تقریباً نورانی از او پیروی میکنند گوستاو چند متر مانده به ماسه خیس واکرش را رها میکند؛ مادربزرگ شایسته حمایلش را حفظ میکند؛ لوئیز شکمش را تو داده الیزابت و پییر دست یکدیگر را ول نمیکنند؛ ژول با شورت خال خالی اش تاتی تاتی قدم بر میدارد؛ آرلت دستهایش را میکشد؛ و من به
آنها میپیوندم، در حالی که دعا میکنم یک اتفاق ناگهانی ما را از فرو رفتن در امواج یخ زده بازدارد یک تندباد یک طوفان یک کوسه سفید حمله خرچنگها، زامبی ها، هر چه که میخواهد باشد؛ فقط من از انجام این کار معاف شوم، بدنم را میشناسم. نمیتواند چنین شوکی را تحمل کند. با آب تقریباً جوش دوش میگیرم بدنم نمیفهمد که چه بلایی سرش میآید و غزل خداحافظی را خواهد خواند. جلادم ادامه میدهد: یالا همه به صف ژولیا چون اولین بارته قوانین رو برات توضیح میدم تا سه میشمرم همه میدویم توی آب آخرین نفر تنبیه میشه. آماده ای؟ نه صبر کن فکر کنم …
- انتشار : 18/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403