کتاب شهر خاکسترها
عنوان | کتاب شهر خاکسترها (جلد دوم مجموعه ابزار فانی) |
نویسنده | کاساندرا کلر |
ژانر | عاشقانه، فانتزی، ماوراء الطبیعه |
تعداد صفحه | 108 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شهر خاکسترها (جلد دوم مجموعه ابزار فانی) اثر کاساندرا کلر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کلاری نوجوان پانزده ساله دلش میخواهد به زندگی عادی برگردد اما نمیتواند او حالا دیگر یک شکارچی سایه است. کسی که چشمهایش به وجود خونآشامها و هیولاها و گرگینهها باز شده است و نمیتواند به راحتی مانند مردم عادی در بیخبری زندگی کند از طرفی مادرش در یک کمای جادویی فرو رفته است و باید او را نجات دهد. کلاری به همراه دوستش ک یک فرشته است سعی دارند خودشان و دنیا را نجات دهند بیخبر از اینکه دشمن دیگری به شهر آمده است. دشمنی بسیار خطرناکتر از هیولاها …
خلاصه کتاب شهر خاکسترها
مایا رابرت هیچگاه به پسرهای زیبا اعتماد نداشت و به همین خاطر بود که زمانی که چشمش به جیس ویلند خورد، از او متنفر شد. برادر بزرگترش دنیل با پوست عسلی رنگ و چشمهای بزرگ و تیره مادرش به دنیا آمده بود و از آن دسته آدم هایی بود که بال های پروانه را به آتش میکشند تا سوختن و مردن آنها را هنگام پرواز تماشا کنند. برادرش او را نیز شکنجه میداد. در ابتدا به اشکال کوچک و جزئی او را جایی که نمایان نمیشد نیشگون می گرفت یا به جای شامپو بطری اش را از زالو پر میکرد. او اینها را به والدینش گفته بود اما آنها او را باور نمیکردند.
هیچ کس با نگاه کردن به دنیل اینها را باور نمیکرد آنها زیبایی را با معصومیت و بیضرر بودن اشتباه گرفته بودند زمانیکه دنیل دستش را در کلاس نهم شکست، مایا از خانه فرار کرد اما والدینش او را به خانه بازگرداندند. در کلاس دهم دنیل در خیابان با یک راننده بزن و در رو تصادف کرد و بالفور کشته شد زمانی که مایا در کنار والدین اش در قبرستان ایستاده بود از احساس آمیخته به اغراق آسودگیاش خجالت میکشید. او فکر میکرد که خدا قطعا او را به خاطر این که از مرگ برادرش خوشحال است، مجازات میکند. سال بعدی او این کار را کرد مایا جردن را ملاقات کرد.
موهای بلند در جین کهنه، تیشرت ایندی بوی راکر و مژه هایی دخترانه او اصلا فکر نمیکرد که جردن به او علاقه مند شود. او بیشتر به دخترهای لاغر و رنگ رو پریده با عینک های هیپستر علاقه داشت اما به نظر میرسید که او شکل پر او را دوست داشت جردن در بین حرفهایش به او گفت که زیباست. ماه های اول مانند یک رؤیا بود اما ماه های آخر مانند کابوس بود رفتار جردن به کنترل ملکی تبدیل شد. زمانی که از دست او عصبانی بود میغرید و با پشت دستش به صورتش سیلی میزد و جای سیلی مثل رژگونه ای که زیاد زده شود باقی میماند. زمانی که میخواست …
- انتشار : 15/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403