کتاب زندگی و سرانجام ماری آنتوانت
عنوان | کتاب زندگی و سرانجام ماری آنتوانت |
نویسنده | پیر نزلوف |
ژانر | زندگینامه، تاریخی |
تعداد صفحه | 582 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب زندگی و سرانجام ماری آنتوانت اثر پیر نزلوف به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماری آنتوانت فرزند ماقبل آخر و کوچکترین دختر ملکه ماریا ترزا و امپراتور فرانسیس اول بود. او در مه ۱۷۷۰ در سن ۱۴ سالگی پس از ازدواج با لوئی آگوست، وارث ظاهری تاج و تخت فرانسه، دوفین فرانسه شد. در ۱۰ می ۱۷۷۴، شوهرش به عنوان لویی شانزدهم بر تخت سلطنت نشست و او ملکه شد. نویسنده در این کتاب به تشریح برخی از زوایای زندگی ماری آنتوانت ملکه فرانسه پرداخته است. موقعیت ماری آنتوانت در دادگاه زمانی بهبود یافت که پس از هشت سال ازدواج، شروع به بچه دار شدن کرد. با این حال، او به طور فزایندهای در میان مردم نامحبوب شد، زیرا افتراهای فرانسوی او را به ولخرجی، بی بند و باری، ابراز همدردی با دشمنان فرانسه – به ویژه اتريش زادگاهش – و فرزندانش به نامشروع بودن متهم کردند …
خلاصه کتاب زندگی و سرانجام ماری آنتوانت
آنتوانت در اتاق تحریر خود نشسته قلم را در دوات فرو برده کلماتی روی کاغذ مینوشت. آنچه نوشته بود این مضمون را داشت: خانم و مادر بسیار عزیزم، وصول نامه شما مرا بسیار خرسند کرد و از اینکه شما و همه اعضای خانواده سالم هستید فوق العاده مسرور شدم… آنتوانت چند روز بود که میخواست این نامه را بنویسد ولی هر روز نوشتن آن را به تأخیر میانداخت. دو چیز او را وادار میکرد که تحریر نامه را به تأخیر اندازد: اول اینکه آنتوانت از نویسندگی بدش میآمد و نوشتن نامه برای او یک نوع شکنجه معنوی بود. دوم اینکه نمیدانست خبر مهمی را که باید به اطلاع مادر برساند چگونه تحریر کند. بعد از اینکه مقدمه نامه را نوشت،
قدری مانند اطفال ته قلم را به دندان گرفت و جوید و آنگاه این جمله را بر نامه افزود: من و همچنین دوفن (شوهر آنتوانت) سالم هستیم از وقتی که من آخرین نامه را برای شما نوشتم واقعه مهمی در اینجا اتفاق افتاده است… وی می خواست در نامه خود راجع به عزل شوازول صدر اعظم فرانسه صحبت کنند اما میدانست که مادرش از دریافت خبر مزبور بسیار غمگین خواهد گردید. چند مرتبه قلم را روی کاغذ کشید و نتوانست دنباله نامه را بنویسد. آنگاه خطاب به سگ کوچک زردرنگی که کنار پای او دراز کشیده بود گفت: موپس، خوشا به حالت که تو از این چیزها اطلاع نداری و گرفتار اندوه زندگی نیستی و میتوانی دائم بازی کنی.
پس از اینکه چند دفعه قلم را روی کاغذ نهاد و برداشت اینطور نوشت: خانم، تصور میکنم که سفیر ما در اینجا شما را از واقعهای که روی داده مستحضر نموده و لزومی ندارد که من به تفصیل در این خصوص بحث کنم… اما این جمله را نپسندید و قلم زد و بعد دریافت که کاغذ قلم خورده نباید فرستاده شود. تجدید نامه هم برای او دشوارتر از نوشتن بدوی بود. در این هنگام یکی از خانمهای ندیم وارد اتاق شد و گفت: والاحضرنا، آبه ورمون آمده زیرا موقع مذاکرات اخلاقی شما فرا رسیده است. دریافت این خبر خیلی در شاهزاده خانم حسن اثر بخشید و کاغذ را مچاله کرد و درون بخاری انداخت طبعاً آنهایی که این سطور را میخوانند متوجه هستند که …
- انتشار : 14/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403