رمان گریگور و رمز سرپنجه

عنوانرمان گریگور و رمز سرپنجه
نویسندهسوزان کالینز
ژانرماجرایی، فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، ادبیات نوجوان
تعداد صفحه243
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان گریگور و رمز سرپنجه (جلد پنجم مجموعه‌ی تاریخ اعماق زمین) اثر سوزان کالینز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

همه در دنياي زيرزميني تمام تلاششان را كرده‌اند تا متن پيش‌گويي زمان را از گريگور پنهان كنند …

خلاصه رمان گریگور و رمز سرپنجه

گریگور از سر خشم داد کشید که اما صدایش به خاطر بسته بودن دهانش خفه شد. به زور از جایش بلند شد و کورکورانه به سمت در سلولش رفت و خودش را به آن کوبید، فایده‌ای نداشت. در سنگی ضخیم فقط به شانه‌اش آسیب می‌زد‌. برای مدتی به فریاد زدن ادامه داد، اما سر آخر از آن هم دست کشید. هیچ صدایی از بیرون شنیده نمی‌شد. اگر هم نگهبانی آنجا بود، ساکت مانده بود و جوابی نمی‌داد. کنار در نشست و سعی کرد خودش را کنترل کند اما کار راحتی نبود. حس آتشین همزمان با بسته شدن در توی وجودش شعله کشیده بود. بی‌قرار بود آن هم بدون این که راهی برای خالی کردن احساسش داشته باشد. مثلاً این که با یک موش

صحرایی بجنگد. نمی‌توانست از زور زدن برای پاره کردن نوار چرمی که مچ‌هایش را بسته بود دست بردارد. نمی‌توانست از سر استیصال داد نکشد، دلش می‌خواست یک نفر را بکشد. به خودش گفت: آروم باش آروم باش! چند نفس عمیق کشید و سعی کرد وضعیتش را سبک سنگین کند. صدای ریپرد دوباره در سرش پیچید که می‌گفت: نقشت چیه؟ این تا حدی به تمرکز کردنش کمک کرد با خودش گفت: اولین کاری که باید بکنم اینه که دست‌هام رو باز کنم آن‌ها شمشیرش را نبرده بودند، پس حتماً می‌شد یک راهی پیدا کرد. گریگور از کنار دیوار حرکت کرد تا به یکی از گوشه‌ها رسید. آرام بند شمشیر را چرخاند و سلاح را پشت سرش برد.

نوک شمشیر را کنج دیوار گذاشت و دسته‌اش را به کمرش تکیه داد. تیغه شمشیر خیلی تیز بود و گریگور با کشیدن چرم روی آن در عرض چند دقیقه دست‌ هایش را آزاد کرد. بعد هم دهانش را باز کرد. حالا می‌توانست فریاد بکشد، اما به خودش زحمت نداد. می‌دانست که هیچ کس برای نجاتش نمی‌آید. همه جا تاریک تاریک بود حتی برایش یک شمع هم نگذاشته بودند. چراغ قوه‌ای که یورک به او برگرداند… کجا مانده بود؟ یک جایی توی شلوغی بیمارستان گمش کرده بود. در سنگی همۀ چهارچوب را کامل پوشانده بود و نمی‌گذاشت حتی باریکه نور به داخل بیاید. گریگور دور اتاق راه رفت. اتاق کوچکی بود؛ تقریبا سه متر در سه متر …

دانلود رمان گریگور و رمز سرپنجه
9.64 مگابایت
PDF
Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره رمان گریگور و رمز سرپنجه
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها