رمان همکار

عنوانرمان همکار
نویسندهفریدا مک فادن
ژانرجنایی، ادبیات معاصر، ادبیات داستانی
تعداد صفحه314
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

همکار، رمانی است که ما را به دنیای پر رمز و راز یک شرکت و روابط پیچیده بین همکاران می‌برد. داستان از ناپدید شدن ناگهانی داون شف، یک حسابدار معمولی، آغاز می‌شود. این اتفاق عجیب و غریب، آرامش ظاهری شرکت را بر هم می‌زند و همکارانش را درگیر یک بازی خطرناک می‌کند.

داستان اصلی کتاب:

ناتالی، دوست صمیمی داون و یکی از موفق‌ترین کارمندان شرکت، پس از ناپدید شدن دوستش، شروع به تحقیق در مورد این اتفاق می‌کند. او متوجه می‌شود که داون فردی آرام و بی‌دفاع بوده و هیچ دشمنی نداشته است. اما با پیشرفت تحقیقات، ناتالی به تدریج به رازهای تاریکی پی می‌برد که در زیر ظاهر آرام و بی‌خطر شرکت پنهان شده است.

 

خلاصه رمان همکار

-ناتالی فقط می‌خوام بدونی که عاشق محصولاتتم. کارمن سالینس، صاحب فروشگاه بهداشتی هپی هلثی در کوئنسی پشت خطم است. با وجود اینکه مغازه اش کوچک است، مشتری ارزشمندی است. هر کاری که می‌توانم انجام می دهم تا به او تخفیف بدهم؛ چون خرید محصولات با قیمت کامل برایش مشکل است. می‌گویم: خیلی خوشحالم. کارمن ادامه می‌دهد: کلاهلث بهترینشونه خودم چند هفته اخیر ازش استفاده کرده‌م و به خدا قسم ده سال جوونتر به نظر می‌رسم! می‌گویم: می‌دونم به نظرم واقعاً معجزه است محاله یه روز ازش استفاده نکنم! -من هم همینطور کلاهلث جدیدترین محصولمان است کپسولی است حاوی

فرمول خاصی از کلاژن قسم می‌خورم این جور محصولات جادویی هستند اصلاً نیازی نیست برای به فروش رفتنشان تبلیغ کنم خودشان همین طوری به فروش می‌روند راستش این حرف خیلی هم درست نیست در هر حال باید به شدت کار کنم می‌پرسم: پس به جعبه دیگه می‌خوای؟ -دو تاش کن! با خط خرچنگ قورباغه جزئیات فروش را سریع می نویسم و ترتیب ارسال جعبه ها به مغازه کارمن را می‌دهم در تمام مدت مجسمه لاک پشت به من خیره شده است. کمی ماده قرمزرنگ چسبیده به سطحش را پاک می‌کنم. برایم عجیب است که اگر واقعاً هدیه ای از طرف داون بوده چطور پاکش نکرده است. او وسواس تمیزی دارد.

وسوسه می‌شوم داخل سطل آشغال بیندازمش؛ اما اگر هدیه ای از طرف داون باشد، نمی‌خواهم ناراحت شود و فکر کند که از آن خوشم نیامده است. فقط اینکه از آن خوشم نمی‌آید دیدنش مضطریم می‌کند. اصلاً آن ماده قرمز رنگی که به انگشتانم چسبید چه کوفتی بود؟ تقریباً شبیه… شبیه خون بود. وای نمی‌توانم بگذارم تصوراتم از کنترلم خارج شوند مجسمه لاک پشت روی میزم خونی نیست. احتمالاً فقط… نمیدانم رنگ مجسمه دیگری است که در بسته بندی شان بوده و به آن مالیده شده است رنگ خیلی منطقی تر از خون است. با این حال دیدن این لاک پشت احساس ناخوشایندی به من می‌دهد. بالاخره لاک پشت را …

دانلود رمان همکار
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان همکار
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها