رمان من، تو، او و تلفن

عنوانرمان من، تو، او و تلفن
نویسندهآنا رسول رضا
ژانراجتماعی، درام
تعداد صفحه45
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان من، تو، او و تلفن اثر آنا رسول رضا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان با این جملات آغاز می شود: دیروز تلفن تو مُرد. فقط آدم‌ها نیستند که می‌میرند. شماره تلفن‌ها هم می‌میرند. طی سال‌های زندگی‌ات رقم‌های زیادی را فراموش خواهی کرد: شماره پاسپورتت، مبلغ آخرین حقوقی که گرفته‌ای، شماره پلاک اتومبیل دوستت، فاصله زمین تا ماه، جمعیت شهری که در آن زندگی می‌کنی و شماره‌های دیگر را… همه را فراموش خواهی کرد، به جز این پنج رقم. این پنج رقم، در این تداوم برایت عزیزترین هدیه است. پنج رقم، صدای او و بوی بنفشه‌ای که از گوشی تلفن می‌آید. گاه طوری دسته سیاه رنگ تلفن را بلند می‌کردم که گویی در پوش پیانو را بلند می‌کنم. گاهی این دسته سیاه رنگ را طوری بر جای خود می‌گذاشتم که گویی در تابوتی را می‌گذارم. اما حالا دیگر این شماره وجود ندارد. یعنی نه اینکه وجود نداشته باشد، نه… دیگر برای من وجود ندارد. برای من این شماره دیگر منطقه‌ای ممنوعه است …

خلاصه رمان من، تو، او و تلفن

-بهتون گفته بودم که احساسات و هیجانات اولیه خیلی وقتا فریبنده هستن. چقدر آدم مهربون و حساسی بود… -گول احساسات ثانویه رو هم نخورید اونم می‌تونه فریبنده باشه. -نه نه دیروز نتونستم چشماشو ببینم امروز توی چشماشو دیدم. با خودم فکر کردم: خدایا یعنی کی تو چشمامو نگاه کرده که من متوجه نشدم؟ -نمی‌دونید چشماش چقد نجیب و عاقل بودن که‌. گفتم: حسودیم میشه واقعاً.‌ بازی اینطوری شروع شد من قاعده‌های این بازی را بلد بودم اما او از هر چیزی بی‌خبر بود. دیگر کاری از دست من ساخته نبود. حوادث از اختیار من از دست من خارج شده بودند. درست مثل نامه‌ای که در صندوق پست انداخته شود. بازی سختی‌های خود را داشت. باید تمام

حرف‌هایت را، اداهایت را و حالت‌هایت را عوض می‌کردی پشت تلفن یک شخصیت داشتی و در محل کارت شخصیت دیگری‌. هر کدام هم دنیای خودش را داشت رفتار مخصوص خود و روانشناسی مخصوصش را. در محل کار آدمی خیرخواه و کاملا متفاوت بودم اما در عین حال کسی بودم که پرده‌ای نازک بین خود و دیگری نگه می‌داشت و البته کمی هم سرد. پشت تلفن برایم از خودم حرف می‌زد. هر حرکتم را هر قدمم را و هر حالت چهره‌ام را تحلیل می‌کرد. خیلی وقتها خودم موضوع صحبت را پیش میکشیدم، اما اواخر حس می کردم که نیازی نیست سر صحبت را باز کنم. خودش با اشتیاق از استاد سئیمور حرف می‌زد. با جزئیات تمام پشت تلفن در مورد سئیمور با رستم حرف می‌زد.

اما هیچ وقت در مورد رستم با سئیمور حرف نمی‌زد. کلا کسی از زندگی تلفنی او خبر نداشت. نمی‌دانستم از این موضوع خوشحال باشم یا غمگین گاهی به نظرم می‌آمد که به علت نوعی بی‌قیدی و نوعی بیگانگی بود که با هیچ کسی در این مورد صحبت نمی‌کرد. گاهی هم درست برعکس فکر می‌کردم او این حس را مثل عزیزترین، مرموزترین و زیباترین حسش پنهان می‌کرد. نمی‌خواست در این مورد با کسی صحبت کند. وضعیت عجیبی بود انگار که حس‌هایم در مارپیچی گرفتار شده باشند. فکرش را بکنید به عنوان سئیمور، من به زندگی تلفنی او حسادت می‌کردم. در صحبت‌های شبانه تلفنی حرف‌های پر طول و تفصیل او در مورد سیمور، مرا – رستم را – عصبانی می‌کرد …

دانلود رمان من، تو، او و تلفن
1.55 مگابایت
PDF
Picture of Mehdi Ansari
Mehdi Ansari
من، مهدی انصاری، مدیر و بنیان‌گذار رمان بوک (RomanBook.ir)، با عشقی ژرف به ادبیات فارسی و جهان، بستری برای گردآوری، ویرایش و عرضه رمان‌های فارسی و خارجی و همچنین پرورش نویسندگان فراهم کرده‌ام. هدف و رسالت من، حفظ اصالت و ترویج ادبیات داستانی فارسی و پیوند دادن قلم‌ها و اندیشه‌هاست. رمان بوک نه یک سایت، بلکه آرمانی برای شکوه دوباره ادبیات فارسی است.
دیدگاه کاربران درباره رمان من، تو، او و تلفن
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها