رمان رهش
عنوان | رمان صوتی رهش |
نویسنده | رضا امیرخانی |
ژانر | رمان صوتی، اجتماعی، کلاسیک |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رهش اثر رضا امیرخانی به صورت فایل صوتی (mp3) قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
امیرخانی در رمان رهش موضوع توسعه شهری را دستمایه قرار داده است و تاثیرات آن را بر عرصه های زندگی انسان معاصر به تصویر میکشد. رمان رهش را از زبان زنی به نام لیا میخوانیم، مادری که برجساز بوده و حالا از سبک معماری شهر بیزار است و با همسرش علا که در شهرداری کار میکند مدام در جنگ است. آنها پسری به نام ایلیا دارند که از بیماری آسم رنج میبرد. لیا شهر تهران را باعث و بانی بیماری پسرش میداند. آنها در خانهی پدری لیا زندگی میکنند، خانهای در محلهی دارآباد که دست نخورده باقی مانده و همراه یک خانهی دیگر تنها خانههای محلهاند که شکل قدیمی خود را حفظ کردهاند …
خلاصه رمان رهش
ده دقیقهای که میشود ده سال، صدسال، حالا زمان از حرکت ایستاده است، اگر برنگردد، چرا اجازه داده ام، چرا اطمینان کرده ام به مرد غریبه، در این شهر چقدر اخبار کج خواندهایم از بچه دزدها، از مردانی که بچهها را گول میزنند چقدر خودم برای ایلیا غصهشان را گفتم. میخواهم راه بیفتم دنبالشان کجا رفتند، نگاه میکنم به بالا دست چشمه هیچ خبری نیست میترسم اما نمیترسم، ازش نترسیدم، اگر ایلیا نفسش گرفته چه! اسپری توی کوله من است یا کوله ایلیا؟ کوله را میگردم نکند جاگذاشته باشیم داخل ۲۰۶ میترسم اما نمیترسم. ازش نترسیدم کسی که میفهمد خاک رساناست آب رساناست و
طبیعت رساناست مرد است برمیگردد سروقت حرفش حرف است. بگذار ایلیا کمی با مرد دیگر باشد، مرد غیر از علا. اگر علا بود عجب مصیبتی میشد! آخ اگه بارون بزنه… به شهر نگاه میکنم. همچنان که منتظر ایلیا نشستهام نمیدانم چرا صدای بمی در گوشم زمزمه میکند که: آخ اگه بارون بزن.. به شهر نگاه میکنم. پرهیبتی خاکستری از اشکالی نامنظم سیخ هایی که جا و بی جا به سوی آسمان نشانه رفته اند، با خودم فکر میکنم؛ اگر همین الان زلزله بیاید شهر چه خواهد شد! کجا روی کجا خواهد ریخت! تابها چگونه خواهند افتاد و استخرها چگونه موج خواهند خورد! شیشه های آکواریوم ها
چگونه میشکنند آیا ماهیها بازهم یو خواهند گفت! شهر اگر فرو بریزد علا چه خواهد شد؟ ما چه تصویر مهیبی خواهیم دید از این زاویه؛ راستی ما میمانیم یا نه! من ایلیا و چوپان. آخ اگه بارون بزنه.. این بهتر است از زلزله، سیل یا باران، هر چه باشد بهتر است از زلزله منتظرم دیر کردند صدایی میآید مرد در بالادست صخره ایستاده است. میگوید: یا علی مدد! برایش سرتکان میدهم صبر میکند تا ایلیا کج کج پایین بیاید و دستش ره بدهد به دست من، بعد میرود، نمیدانم چرا یاد علا میافتم وقتی در دوران نامزدی صبر میکرد تا کلید به در خانه کاشانک بیندازم بعد میرفت آن روزها علا هگ شبیه بود به این مرد …
- انتشار : 04/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
با سلام و سپاس فایل شماره 3 باز نمی شود.