رمان سایه مار
عنوان | رمان سایه مار (جلد سوم مجموعهی خاطرات خاندان کین) |
نویسنده | ریک ریوردان |
ژانر | فانتزی، داستان کودک و نوجوان، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 205 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سایه مار (جلد سوم مجموعهی خاطرات خاندان کین) اثر ریک ریوردان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هنگامی که جادوگران جوان، «کارتر و سیدی کین»، آموختند چگونه دنباله رو مسیر ایزدان باستانی مصر باشند، متوجه شدند که باید در بازگردان ماآت (نظم) به جهان، نقش مهمی را ایفا نمایند. اما نمیدانستند که قرار است دنیا کاملا دچار هرج و مرج شود. مار هرج و مرج، «آپوفیس»، رها شده و تهدید کرده است که دنیا را در سه روز نابود خواهد کرد. پیمان میان جادوگران از هم گسسته است. ایزدان ناپدید شدهاند و تنها ایزدان ضعیف بر جا ماندهاند. مگر چند نوجوان و تعدادی نو آموز چه کاری از دستشان ساخته است؟ فقط یک راه برای متوقف کردن آپوفیس وجود دارد، اما آن قدر مشکل و خطرناک است که کارتر و سیدی مجبورند برای انجام دادنش از زندگی شان بگذرند و با این حال احتمال دارد موفق نشوند و …
خلاصه رمان سایه مار
باور نکردنی است که حتی یک سال هم از زمان ورود من و سادی به خانه بروکلین نمیگذرد. در حالی که کاملا از میراث و قدرتمان بیخبر بودیم. اکنون ما رهبری را بر عهده داشتیم ــ با استفاده از مسیر خدایان ارتشی از جادوگران جوان را برای مبارزه با آپوفیس آموزش میدادیم، نوعی از جادو که هزاران سال تمرین نشده بود. ما پیشرفت زیادی کرده بودیم-اما با توجه به مبارزه، امشبمان با آپوفیس معلوم شد که تلاش هایمان کافی نبود. تو کسانی رو که بهشون عشق می ورزی از دست خواهی داد. من الآن هم افراد زیادی را از دست داده بودم. مادرم وقتی هفت سالم بود جانش را از دست داد پدرم سال گذشته خودرا قربانی کرده بود تا میزبان ازیریس شود.
در طول تابستان، بسیاری از متحدانمان توسط آپوفیس کشته شدند یا حمله کرده و ناپدید شدند. به لطف جادوگران شورشی که عمو آموس را به عنوان رئیس لکتور جدید قبول نکردند چه کس دیگری را میتوانستم از دست بدهم… سدی؟ نه، مسخره نمیکنم با اینکه بیشتر عمرمان را جدا از هم بزرگ شده بودیم من همراه پدر سفر میکردم و سادی در لندن با پدربزرگ و مادر بزرگ زندگی میکرد ـ او هنوز خواهرم بود ما در طول سال گذشته نزدیک هم بزرگ شده بودیم به همان اندازه که آزاردهنده بود، به او نیاز داشتم. واو، ناراحت کننده است. (و انتظار دارم یه مشت به بازوم بخوره. آخ.) یا شاید منظور آپوفیس کس دیگری بود. مثلاً زیا رشید …
قایق ما بر فراز حومه پر زرق و برق دالاس پرواز می کرد فریک با جیغی جسورانه ما را وارد دوآت کرد. مه قایق را بلعیده بود. دما به زیر صفر کاهش یافت. احساس سوزش آشنایی در معدهام داشتم انگار از بالای ترن هوایی رها شده بودم صدایی شبحوار در مه زمزمه میکرد درست وقتی که فکر کردم گم شدهایم سرگیجه ام خوب شد مه از بین رفت ما به ساحل شرقی برگشته بودیم و از بالای لنگرگاه نیویورک به سمت چراغهای شبانهی اسکلهی بروکلین و خانه پرواز میکردیم مقر فرماندهی نوم بیست و یکم در ساحل پل ویلیامز قرار داشت فانی های عادی چیز جز یک انبار مخروبه بزرگ در وسط محوطه صنعتی نمیدیدند اما برای جادوگران خانهی بروکلین …
- انتشار : 22/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403