کتاب آخرین شرور
عنوان | کتاب آخرین شرور |
نویسنده | ایزاک بشویس سینگر |
ژانر | ادبیات کلاسیک، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 65 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب آخرین شرور اثر ایزاک بشویس سینگر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب آخرین شرور اثر ایزاک بشویس سینگر دربردارنده سه داستان کوتاه آمریکایی است. سه داستانی که از او در این کتاب گردآوری شده روایتهای متفاوتی را بیان میکنند. از دختری که تظاهر میکند مردی است که تورات میخواند تا یک شیطان درمانده و یک نویسنده که تلاش میکند حرفهای یک بازمانده از واقعه هولوکاست را بفهمد و در نهایت این نویسنده توانا با شیوهای زیبا و منحصربهفرد این مضامین تکراری را با جذابیتی خارقالعاده شرح میدهد …
خلاصه کتاب آخرین شرور
من یک شرورم، شهادت میدهم که شرور دیگری نمانده. چرا شرارت وجود دارد؟ چه زمانی میتوان گفت انسان ذاتاً شرور است؟ چرا آدمهای شرور انسان با ایمان را تشویق به گناه میکنند؟ من همان آخرین تشویق کننده هستم. من در یک اتاق زیر شیروانی در تیشویتر زندگی میکنم و کتاب داستانی که به زبان یدیش است امرار معاش میکنم. باقیمانده از روزهای قبل از فاجعهای بزرگ. داستانهای داخل کتاب خوراک ذهن و شیرهی جان عزیز هستند اما نوشتهها به زبان عبری (یهودی) ارزش خاص خودشان را دارند. نیازی نیست به شما بگویم که من یک یهودیام یا چیز دیگری. مثلاً یک مسیحی؟ شنیدهام که مسیحیان شرور نیز وجود دارند ولی من نه هیچکدام از آنها را
میشناسم و نه حتی دلم میخواهد که بشناسمشان. از این گذشته یعقوب و برادرش هم شایستهی شریعت نیستند. از لابلین به اینجا آمدم. تیشویتز یک دهکدهی مترو کهست، آدام حتی واسهی دستشویی رفتن هم کوچک است که تنها یک گاری چهار چرخه وارد آن میشود و هنگامی که اسب گاری در بازار است چرخهای عقب گاری دقیقا به دروازهی اخذ عوارض میرسد خیابان تیشویتز پر از گل و لای است. بزهای این شهر کوچک مجبور نیستند که ریشهایشان را بالا ببرند تا سقفهای پوشیده از پوشال خانههای روستایی را بجوند. مرغها وسط خیابانها خوابیدهاند. پرندهها در کلاه زنها لانه میسازند. در کنیسهی یک خیاط، یک بز نر، دهمین نفریست که به حد نصاب رسیده است.
از من نپرس نوشتههایی که در کوچکترین کتابهای دعاست، چطور به دستم رسیده. وقتی که اسمودئوس به شما فرمان رفتن میدهد شما هم به ناچار رهسپار میشوید. بعد از لابلین جاده مانند شهر زموسک شناخته شده است. از آن جا به بعد دیگر فقط خودت هستی و خودت. گفته بودم که دارم دنبال یک خروس باد نمای آهنی میگردم با یک کلاغ که روی طاق اتاق مطالعه نشسته. روزی روزگاری خروس با باد میچرخید، اما حالا سالهاست که تکان هم نخورده. حتی در رعد و برق و صاعقه. در تیشویتز حتی خروسهای باد نمای آهنی هم مردهاند. من به زمان حال صحبت میکنم چرا که زمان برایم متوقف شده. میرسم. دور و برم را نگاه میکنم. گورستان خالی است …
- انتشار : 15/11/1403
- به روز رسانی : 18/11/1403