کتاب آمده یا چطور از دستش خلاص شیم؟
عنوان | کتاب آمده یا چطور از دستش خلاص شیم؟ |
نویسنده | اوژن یونسکو |
ژانر | نمایشنامه، درام |
تعداد صفحه | 119 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب آمده یا چطور از دستش خلاص شیم؟ اثر اوژن یونسکو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
«آمده یا چطور از شرش خلاص شیم یا دلهرهی مرگ». در تمام آثار یونسکو تمهای اساسی که حاصل تجربیات زندگی او است، نمود میکنند. تم دلهرهی کشف زمان، دلهره ی مرگ، رویا، آشیانه، آزادی، انقیاد، رنگ، نور، تناقض شغل و انسان، تناقض فرد و نظام اجتماعی، تناقض بین سبکی آسمان و نور با خفقان و لجن سنگین، حسرت بهشت از دست رفته. یونسکو میگوید همه دنبال بهشت از دست رفته میدوند. حتی انقلابیون بدون این که خودشان آگاه باشند، دنبال یک نوع بهشت از دست رفتهای میگردند. یونسکو معتقد است هر نوع ایدئولوژی حتی مارکسیسم قبل از این که تبدیل به فرمول بشود ریشهی حسی، غریزی و بیولوژیکی دارد …
خلاصه کتاب آمده یا چطور از دستش خلاص شیم؟
مادلن: (در يك جست كوتاه) جلوی چشم آدم بزرگ میشه. آمده: (با گچ روی کف زمین کنار چهار پایهای که پاهای مرده بر روی آن قرار دارد خط میکشد و سپس با دقت فاصله بین خط فعلی و خط قبلی را اندازه میگیرد) -در عرض ۲۰ دقیقه ۱۲ سانتیمتر بزرگ شده، حالا تندترم میشه… ای داد بیداد. (لحظهای به هيكل قارچهای عظیم روی صحنه خیره میشود.) -اینام مرتب رشد میکنن اگه سمی نبودن اونا رو میخوردم و یا میفروختیم. من اصلا بیعرضهام، از هیچی نمیتونم استفاده کنم. مادلن (که از پشت مبلها ظاهر میشود، سرش را جلوی آئینه شانه میکند) خیلی وقته بهت میگم… آمده: (آه میکشد) راست میگی مادلن حق با توئه.
هر کی بود بهتر استفاده میکرد. من تو زندگی خلع سلاحم. وصله ناحورم… برای زندگی تو این قرن ساخته نشدم. مادلن: باید زودتر یا دیرتر بدنیا میاومدی. (سکوت، دستها به پشت سر آمده تو فکر کمی خمیده به اینطرف و آنطرف صحنه حرکت میکند و بعد میایستد) آمده: اقلا اگه روحیه بهتری داشتم از خستگیه. در حالیکه کار مهمی انجام نمیدم…) (میخواهد بطرف راست صحنه کنار نیمکت برود که ناگهان پاهایش به پای مرده گیر میکند) -اوا ببخشین… ( با ملاحظه پاها را سرجایش میگذارد، بطرف مادلن مینگرد که بداند آیا متوجه شده است یا نه، و چون مادلن را مشغول شانه زدن میبیند خیالش کمی جمع شده ادامه میدهد.
سپس ناگهان از حرکت میایستد. قصدی دارد. نگاهی دیگر بسوی مادلن و بعد بسوی در سمت چپ انداخته تصمیمی میگیرد. نوك پا نوك پا بطرف در سمت چپ رفته ناگهان در آستانه در) مادلن (کاملا ظاهر شده بوسط صحنه میآید) -آمده کجا میری؟ (آمده متوقف میشود) -نمیشنوی؟ گفتم کجا میری؟ آمده: هیچ جا بابا. هیچ جا. کجا دارم برم؟ مادلن: منم باهات میام. آمده: یک قدم بدون تو نمیتونم وردارم. من آزادم. مادلن (عصبی) هر کار دلت میخواد بکن جانم. يالا، یالا. اگه میخوای همیشه تنها باشی… کاش اقلا نفعی هم برات داشت که هر چی دلت میخواد بکنی. آمده (برمیگردد) -باشه، نمیرم خوب شد، راضی شدی؟ …
- انتشار : 12/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403