کتاب برهان
عنوان | کتاب برهان (اثبات) |
نویسنده | دیوید آبرن |
ژانر | نمایشنامه، درام |
تعداد صفحه | 70 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب برهان (اثبات) اثر دیوید آبرن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کاترین مانند پدرش یک نابغه ریاضی است او نتوانسته است تحصیلات دانشگاهش را تمام کند و فکر میکند مانند پدرش جنون دارد، دلبسته دانشجوی سابق پدرش شده است که نبوغ و هوش او را باور نمیکند. کاترین با شخصیت پیچیده و مالیخولیایی خودش با روح پدرش حرف میزند. ترس جنونی که پدرش به آن مبتلا شده رهایش نمیکند و این روز به روز حال او را بدتر میکند. شاید مهمترین کلید این نمایشنامه عدم باور باشد. باور نداشتن آدمها به هم و به خودشان که میتواند زندگیشان را نابود کند. کاترین زیر سایه نام پدرش است و بهخاطر مراقبت از پدرش تحصیل را رها کرده او حالا در دنیای حقیقی و بیرحم آدمها تنها مانده است …
خلاصه کتاب برهان
هال: چرا تنهایی نشستی؟ بیا تو فکر کن خونهی خودته. کتایون: باشه. سعی خودمُ میکنم. هال: بیا این مال تواِ. کتابون: نه نمیخوام. هال: دستمُ کوتاه نکن دیگه. کتایون: باشه(بطری را میگیرد میچشد) مرسی. هال: واقعا خیلی ممنون بابت این جشن. کتایون: از هما تشکر کن. فکر اون بود. هال: خیلی فکر خوبی بود. کتابون: من اصلن موافق نبودم. هال: چرا؟ کتایون: بعد از خاک سپاری غیر عادی نیست همچین برنامهای؟ هال: نه خیلی خوبه وقتی آدم کسی را از دست میده خوب که دیگران دور برش باشن آدم احساس تنهایی نمیکنه، خود من وقتی مادرم مرد خیلی خوش حال شدم که دوستام فامیلهام اومدن پیش مون، یه جورایی انگار در غم آدم شریک میشن. درنگ. هال: این لباس
خیلی بهت میاد. کتایون: (به لباس اشاره میکند.) ممنون هما بهم داده. هال: مشکی خیلی خیلی خیلی بهت میاد. کتابون: خیلی خیلی خیلی ممنون ولی لباس درست اندازهم نیست. هال: اصلن معلوم نیست. فقط قشنگیش به چشم میآد. من متوجه شدم که یکی دو تا از دوستام همهش چشمشون به تو بود. هما: اینجایی کتی؟ کتایون: آره. هما وارد میشود. هما: ببخشید مزاحم شدهم؟ کتایون: نه. هما: دوستام دارن میرن سراغ تو را میگیرن. کتایون: چی کار کنم؟ هما: هیچ چی باشه مزاحمتون نمیشم. کتایون: بلخره دارن میرن. هما میرود. هال: منتظری مهمونی تموم شه همه بریم آره؟ کتایون: فکر میکنی کی تموم شد؟ هال دو سه نفرن که اگه برن بقیه هم میرن اون
خانومه که پر پوشیده، اون بره همه میرند. کتایون: کیان دوستهای هما؟ هال: نه ریاضیدانها. کتایون: دوستهای تو. هال: من واقعن بابت داشتن همچین دوستایی عذرخواهی میکنم. کتایون: عذر خواهی به چه دردم میخوره؟ یه جوری خالی شون کن برن. هال: بیا دوتایی بریم تو، من هم کمک میکنم محترمانه بیرونشون کنیم. کتایون: کار خودته. هال: نمیخوای با دوستهای خواهرت خدا حافظی کنی؟ کتایون: نه. هال: فکر نکنم تنهایی بتونم بیرونشون کنم. کتایون: میتونی. هال: دوستهای خودم شاید بتونم ولی دوستهای خواهرت که نمیتونم. کتایون: یه عده که خداحافظی کنن برن بقیه هم میرن این خصلت بیشتر آدمهایی قبول نداری؟ هال: ببین، من نمیفهمم …
- انتشار : 10/12/1403
- به روز رسانی : 10/12/1403