کتاب هانری چهارم
عنوان | کتاب هانری چهارم |
نویسنده | لوئیجی پیراندلو |
ژانر | نمایشنامه، درام، ادبیات کلاسیک |
تعداد صفحه | 104 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب هانری چهارم اثر لوئیجی پیراندلو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هانری چهارم، سرگذشت مردی است که در جشن بالماسکهای، لباس نمادین هانری چهارم را به تن میکند. ضربهای به سرش می خورد و دگرگون میشود؛ و از آن پس خود را هانری چهارم می پندارد. این همذات پنداری سالها ادامه داشت، تا آنجا که پس از سال ها درمان میشود، اما او دیگر حاضر نیست به شخصیت اصلی خود باز گردد، در نتیجه به هانری چهارم بودن ادامه میدهد …
خلاصه کتاب هانری چهارم
هانری چهارم (براثر حرفشان بر میگردد و فریاد میزند) : -بسه! تموم کنین! خسته شدم (بعد، انگار که نمیتواند آرام بگیرد و باور کند) عجب! چه جسارتی که با فاسقش اینجا بیاد… و انگار که خیلی هم رعایت میکردهان تا یه بدبختی رو که خارج از زمان، خارج از دنیا، خارج از زندگیست، عصبانی نکنن! وگرنه خیال میکنین که چنین تحمیلی رو قبول میکرد! -آخه، خودشون، بله، هر روز و هر دقیقه، ادعا دارن که دیگرون اونطوری باشن که خودشون میخوان، و این مگه تحميله! ابداً! ابداً این طرز فکرشونه، طرز دیدشونه، زندگیشونه، و هر کسی هم خاص خودشو داره! شما هم مال خودتونو دارین؟ البته! ولی مال شما چه جوریه؟
مثل گاو و گوساله بدبخت، گذران، نامطمئن و اینه که اونها استفاده میکنن، مال خودشونو به شما میقبولونن، تا شما هم مثل اونها ببینین و حس کنین! یا لااقل اینطور خیال میکنن! چون مگه چی میتوان تحمیل کنن؟ فقط حرف حرفی که هر کس به جور میفهمه و برای خودش تکرار میکنه و این، به اصطلاح، «عقیده اجتماعی»، هم اینطور درست میشه و وای به حال کسی که به روز وسط یکی از این حرفهایی که همه تکرار میکنن گیر بکنه! مثلا «دیوونه!» مثلا، چه میدونم؟ «احمق!» ولی بگین ببینم، آیا آدم میتونه از این فکر راحت باشه که، یه کس دیگهای داره خودشو میکشه تا دیگرونو قانع کنه که شما همون چیزی هستین
که او میبینه، و بخواد، مطابق دید خودش، پیش دیگرون، به شما ارزش بده؟- «دیوونه»، «دیوونه»! وقتی که از اسب افتادم و سرم زمین خورد… (میایستد و متوجه چهار نفری میشود که با تعجب به هم نگاه میکنند) تو چشم همدیگه نگاه میکنین؟ (ادای تعجبشان را در میآورد) آه، چه کشفی؟ هستم، نیستم؟ بله بابا دیوونهم! ( قیافهی وحشتناک میگیرد) خوب، پس زانو بزنین! (یکی یکی را مجبور به زانو زدن میکند) به شما فرمون میدم که جلوی من زانو بزنین اینجوری! و سه بار پیشونیتونو به خاك بمالين! يالا! همه باید جلوی دیوونهها اینطور بمونن! به دیدن کسانی که زانو زدهاند فورا خوشحالی وحشیانهاش را از دست میدهد …
- انتشار : 04/10/1403
- به روز رسانی : 08/10/1403