کتاب شروع ناگوار
عنوان | کتاب شروع ناگوار (جلد اول مجموعهی ماجراهای بچههای بدشانس) |
نویسنده | لمونی اسنیکت |
ژانر | ماجرایی، معمایی، فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات کودک و نوجوان |
تعداد صفحه | 66 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب شروع ناگوار (جلد اول مجموعهی ماجراهای بچههای بدشانس) اثر لمونی اسنیکت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خواننده عزیز متأسفم که باید بگویم کتابی که در دست دارید، بیش از حد ناخوشایند است. این کتاب سرگذشت غمانگیز سه بچهی بسیار بدشانس است، که گرچه بچههایی زیبا و باهوش هستند، اما زندگیشان پُر از رنج و بدبختی است. از همان اولین صفحهی کتاب که بچهها کنار دریا هستند و خبر بدی به آنها میرسد، بلا و مصیبت در هر گوشهای در کمین آنهاست. شاید بشود گفت که آنها آهنربای بدشانسیها هستند …
خلاصه کتاب شروع ناگوار
نمیدانم تا حالا برای شما هم پیش آمده که اولین تصورات از چیزی پاک غلط از آب در بیاید؟ مثلا اولین باری که یک تابلوی نقاشی را میبینید ممکن است اصلا از آن خوشتان نیاید، اما همین که چند بار نگاهش کردید، شاید خیلی هم خوشتان بیاید. دفعهی اولی که پنیر گورگون زولا میخورید شاید به مذاقتان زیادی تند بیاید، اما بزرگتر که شدید شاید دلتان نخواهد به جز گورگون زولا پنیر دیگری بخورید. سانی که به دنیا آمد، کلاوس اصلا دوستش نداشت اما وبچه که چهل روزه شد، طوری شد که انگار به هم چسبیدهاند، یعنی اینقدر به هم نزدیک و علاقهمند شده بودند که دیگر نمیشد آنها را از هم جدا کرد. اولین تصور آدم راجع به هر چیزی شاید با
گذشت زمان عوض شود. دوست داشتم به شما بگویم که تصور بودلرها از کنت الاف و خانهاش مثل اغلب تصورات اولیهی ما غلط از آب در آمد، اما این طور نبود و فکر آنها که کنت الاف آدم وحشتناکی بود و خانهاش هم یک خوک دانی دلگیر، کاملا درست از آب در آمد. ویولت کلاوس و سانی در اولین روزهایی که در آن خانه زندگی می کردند، سعی کردند آن جا را خانه ی خودشان بدانند و اما واقعا بیفایده بود یا آن که خانهی خیلی بزرگی بود. اما هر سه بچه را کرده بودند توی اتاق خواب کثیفی که فقط یک تخت کوچک داشت. ویولت و کلاوس به نوبت روی تخت میخوابیدند، یعنی یک شب در میان، یکی از آنها روی تخت میخوابید و آن دیگری روی
تختهی سفت کف اتاق. تشک تخت آن قدر قلمبه و سلمبه بود که مشکل میشد گفت به کدامشان سخت تر می گذشت. ویولت برای جای خواب سانی پردههای خاک گرفته را از تنها چوب پردهای که بالای تنها پنجرهی اتاق خواب زده بودند جدا کرد و آن را به شکل یک کوسن در آورد تا مناسب سانی باشد. اما هر روز صبح تیغ آفتاب از شیشههای ترک خوردهی پنجرهی بدون پرده سرازیر میشد و بچهها را خیلی زود با دلخوری بلند میکرد به جای کمد هم یک کارتن یخچال که لباسهای بچه ها توی آن روی هم تلنبار شده بود. کنت الاف به جی اسباب بازی و کتاب و چیزهای دیگر که بچهها را سرگرم میکند گوشهی اتاق یک کپه سنگ گذاشته بود …
- انتشار : 25/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403