کتاب وسوسه آنتونیوس قدیس
عنوان | کتاب وسوسه آنتونیوس قدیس |
نویسنده | گوستاو فلوبر |
ژانر | تاریخی، ادبیات داستانی، ادبیات کلاسیک |
تعداد صفحه | 263 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب وسوسه آنتونیوس قدیس اثر گوستاو فلوبر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آنتونیوس به دلیل عزلت نشینی به صحرای طیبه رفته و در همان جا شیطان به پیش او میآید تا با وسوسه کردن او را از دین خارج کند.در وسوسه آنتونیوس قدیس، مرد زاهد که شخصیت اصلی داستان نیز هست، در بدو امر تجلی چنین تصویری است. شخصیتی که در تنهایی و عزلت خود گرفتار آمده است و میان دو ورطه بی انتها، یعنی خیر و شر، با امیال حیوانی و غرایز خود به جدال میپردازد. تردیدی نیست که همین دیدگاه دوگانه به گیتی است که باعث شده تا فلوبر به کرّات از آراء و اندیشههای مانویت استفاده کند. او به موازات شکل گیری شخصیت آنتونیوس، درمییابد که مشکلات و معضلات این قدیس درحقیقت بازتابی از مشکلات خود اوست و هر چه بیشتر در کار خود پیش میرود احساس میکند که شخصیت داستانش نیز به او نزدیک تر و نزدیک تر میشود. درست همانند آن چه در مورد اما بواری یا فردریک مورو روی داد …
خلاصه کتاب وسوسه آنتونیوس قدیس
در دم پرهیبی بزرگ شکیلتر از سایهای طبیعی که بر حاشیهاش سایههایی دیگر کنگره وار شکل گرفتهاند، بر زمین نقش میبندد. شیطان است که آرنجش را بر سقف کلبه تکیه داده و در زیر دو بالش همچون خفاش عظیمی در حال شیر دادن بچههایش، هفت گناه کبیره را حمل میکند، سرهایشان در حال شکلک در آوردن و چهرههایشان محو و مبهم. آنتونیوس که همچنان چشمها را بسته نگاه داشته است از این بی عملی لذت میبرد و دست و پایش را بر حصیر دراز میکند. حصیر به نظرش نرم میآید نرم تر و نرم تر چنان که نهالی را میماند ارتفاع میگیرد تخت خواب و سپس به قایقی بدل میشود؛ آب شلپ شلپ کنان
به پهلوهای قایق میخورد. از چپ و راست قایق دو باریکه زمین سیاه سر بر میآورد که مشرف بر زمینهای زراعی است. این جا و آنجا انجیر بُنی به چشم میخورد. در دور دست صدای زنگوله و دهل و آواز خوانانی طنین انداز است. مردمانی هستند که به کانوپوس میروند تا در معبد سراپیس به قصد خواب دیدن بیارمند. آنتونیوس این را میداند؛ در حالی که باد او را به پیش میراند میان دو کناره رودخانه میشود و جلو میرود. برگهای پاپیروس و گلهای سرخ رنگی نیلوفرهای آبی که از هیکل آدمی بزرگ ترند به سویش خم شدهاند. کف قایق دراز کشیده است؛ پشت سر، پارویی بر سطح آب است. بی تکان گاه گاهی، نسیمی
نه سرد و نه گرم میوزد و خیزرانهای نازک به هم میخورند. صدای زمزمه موجهای کوچک کاستی میگیرد. رخوتی آنتونیوس را در بر میگیرد. خواب میبیند که یکی از خلوت گزینان مصر است. پس سراسیمه از خواب میپرد. خواب دیدهام. آن قدر ملموس بود که شک برم داشته است. زبانم گر گرفته! تشنهام. به کلبهاش وارد میشود و کورمال کورمال به همه جا دست میکند. زمین خیس است. باران باریده است؟ عجب این خرده ریزها چیست؟ کوزهام شکسته است مشک چه؟… مشک را مییابد. خالی است! خالی خالی! رفتن تا لب رودخانه دست کم سه ساعت وقت میگیرد و شب چنان سیاه است که نمیتوانم راهم را بیابم. دل اندرونم پیچ میزند …
- انتشار : 04/10/1403
- به روز رسانی : 09/10/1403