کتاب ژان کریستف 1
دانلود کتاب ژان کریستف 1 نوشته نویسنده رومن رولان pdf بدون سانسور
عنوان اثر: ژان کریستف 1
پدید آورنده: رومن رولان
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 507
معرفی کتاب ژان کریستف 1
ژان کریستف موسیقیدان آلمانى است که پس از درگیرى با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت مى کند. طی دوران بلوغ فکری اش دست خوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحیه ی چند شخصیتی است. شخصیت اصلی و با دوامش ب آرامی شکل میگیرد و به یک ثبات معقول و منطقی می رسد زندگی ژان کریستف تا حد زیادی به زندگی و اندیشه های بتهوون، موتسارت و واگنر شبیه است. نگارش رمان ۲۰ سال به طول انجامیده و بنا به نظر نویسنده شاهکارش محسوب میشود. و نویسنده در این سالیان شخصیت های داستان خود را به بلوغ رسانده است. ژان کریستف منعکس کننده ی اندیشه ها و گرایشات صلح طلبانه ی رولان است تا جایی که جایزه ی نوبل ادبیاتی ک بخاطر نگارش رمان به وی اهدا شد
خلاصه کتاب ژان کریستف 1
ژان کریستف به سی امین سال عمر خود قدم می گذارد. هنگامی که او در آغاز این راه بود مهربان که نویسنده روشن بینی است برگهواره او خم شده بود و پیش بینی میکرد که شهرت این طفل در آینده از دایره آشنایان بیرون نخواهد رفت اما ژان کریستف عرض و طول جهان را پیمود سیاره ما را دور زد و امروز تقریباً به همه زمانهای روی زمین سخن میگوید و هرگاه از این سفرهای دور و دراره بالاسهای جورواجوری که در هر گوشه به او پوشانده اند باز می آید، حتی پدرش – که او نیز در این سی سال گامهای خود را در جاده های گوناگون جهان فرسوده است فرزندش را باز نمیشناسد پس بگذارید از دورانی بگویم که از کودکی بیش نبود و بگویم که در چه اوضاع و احوالی قدم به جهان هستی گذاشت.
بیش از بیست سال با فکر ژان کریستف .زیستم این فکر در بهار ۱۸۹۰ در ژم، برای نخستین بار سراغ من آمد و آخرین کلمات این کتاب را در ژوئن ۱۹۱۲ روی کاغذ آوردم ابتدای کار حتی از این تاریخ نیز پیشتر می رود به خاطر دارم که در سال ۱۸۸۸ که در دانشسرای عالی پاریس در من می خواندم طرحی از این رمان در ذهن من نقش بسته بود. در ده سال اول (۱۹۰۰-۱۸۹۰) کم و بیش احساس میکردم که چیزی در من بارور میشود و با این رؤیای پنهان به کارهای دیگر می پرداختم.
نخستین درامهای چهارگانه انقلاب (۱۴) ژوئیه، دانتن ، گرگ ها ، پیروزی عقل)، و نرازدی هایی با احساس مذهبی (سنلوئی – آثر)، و چند نمایشنامه اجتماعی از یادگارهای این دوره از عمر من بودند.
و ژان کریستف زندگی ناموی من بود که از چشم دیگران پنهانش میکردم و با «من عمیق ترین انسها را داشت اما بعضی از تعهدها مرا با فضایی پیوند می دادند که من و ژان کریستف به گونه ای وحشتناک با آن بیگانه بودیم و زاد کریستفی که در اندیشه خود حمل میکردم مانند زنی که تمره عشقش را در زخم خود میپروراند برای من دژی تسخیر ناپذیر بود که گریزان از امواج هولناک دریا به این جزیره آرامشه پناه می بردم و در آن گوشه خاموش میماندم و همۀ میرویم را ذخیره میکردم تا در پیکارهای بعدی آماده تر باشم.
بعد از سال ۱۹۰۰، دیگر آزاد و تنها بودم با خویش و با تحیلات و سپاهیان اندیشه خویش و آن وقت بود که تردید را کنار گذاشتم و خود را به امواج دریا سپردم نخستین بانگ این ندا در شب طوفانی اوت ۱۹۰۱، از فرار کوهساران شویتز برخاست، که تا امروز آن را به کسی باز نگفته ام. اما پژواک آن را هزاران خواننده ناشناس از پس دیوارهای کتاب من شنیده اند. زیرا در ذهن آدمی گاهی حوادث دردناک بزرگی روی می دهد که پنهان میماند و به زبان نمی آید. و تنها ژان کریستف میتواند با نگاه خویش این اندوه پنهان را به دوستان نادیده اش که در سراسر جهان پراکنده شده اند، انتقال دهد تا لحظه های نومیدی را در سرچشمه این ،رمان، و در جنب و جوش حماسی آن احساس کنند. در یک شب طوفانی در کوهستان در زیر سقف آتش بار صاعقه ها، و در میان غوغای وحشیانه رعد و باد به فکر کسانی هستم که مرده اند یا خواهند مرد. و به زمین سیاره پهناور خودمان می اندیشم که در فضای تهی، در آغوش مرگ چرخ میزند و به زودی نابود خواهد شد. من این کتاب فناپذیر را به آنچه فنا میشود تقدیم میکنم. این کتاب ندا می دهد: «برادران!… به هم نزدیک شویم و از پراکندگی بپرهیزیم. و تنها به بینوایی که وجه مشترک ماست و همه ما را به یکدیگر ربط می دهد بیندیشیم که ما نه با دشمنان رابطه داریم و نه با بدخواهان و تنها با بینوایان سر و کار داریم و سعادت ما وقتی دوام مییابد که همدیگر را درک کنیم و دوست بداریم درک کردن و دوست داشتن همچون دو چراغ فروزان اند که شب هستی ما را که در میان دو پرتگاه نیستی پیش از تولد و پس از مرگ سرگردان مانده است – روشن می سازند.
من کتابم را و خویشتن را به آنچه فنا می پذیرد به مرگ که همه را برابر میکند و آرامش می بخشد به دریای ناشناخته ای که همه جویبار را در خود فرو میبرد و محو میسازد هدیه میکنم مرناک اوت ۱۹۰۱ مدتها پیش از آن که زان کریستف را به صورت کتاب بنویسم بسیاری از قطعه ها و چهره های درجه اول زمان برای من مشخص شده بودند. چهره ژان کریستف از سال ۱۸۹۰ گراتسیا از ۱۸۹۷، و آنا در هنگام طرح ریزی درختی با میوه های ارغوانی»، در سال ۱۹۰۲ شکل گرفته بودند. چگونگی مرگ کریستف در سال ۱۹۰۳ یک ماه پیش از آن که نخستین سطرهای سپیده دم را بنویسم و طرز جان سپردن الیویه و آنتوانت، پیش از آن در سالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ در ذهن من قطعیت یافته بودند. و من دیگر کاری نداشتم جز آن که در این مزرعه خوشه های
رسیده را جمع کنم و در کنار هم بگذارم و نامه ای بارم و در این هنگام بود که در یادداشتهای خود مینوشتم امروز ۲۰۰ مارس ۱۹۰۳ برای من نخستین روز زندگی ژان کریستف است.» پس ادعای منتقدان کوتاهینی که گمان میکنند ژان کریستف را می نقشه و بی هدف نوشته ام بی اساس است. در طی سالها تربیت و تعلیم به من یاد داده اند که یک بنای استوار را چگونه بسازم و این صفت را از خانواده نیز به ارث برده ام و این رسم در خون من است که من از نژاد کسانی هستم که بورگونی را ساخته اند و هرگز کاری را شروع نمیکنم مگر آن که از استحکام پایههای آن مطمئن باشم و زیر و بم آن را بشناسم و در استحکام بنای ژان کریستف تردید نباید داشت، زیرا پیش از نوشتن محسنین کلمات آن، سراسر رسان در صحنه تفکر نویسنده سامان و سازمان یافته است. من از همان آغاز در ۲۰ مارس ۱۹۰۳ تقسیم بندی این «منظومه» را در طرحهایم در ده قسمت و ده مجلد مشخص ساخته بودم. و خط اصلی و حدود و تناسب هر قسمت برای من معلوم بود و به همان شکل که پیش بینی کرده بودم کتاب را به پایان رساندم. ده سال از عمر خود را بر سر این کار گذاشتم.



دیدگاه کاربران