رمان اندوه باکره
عنوان | رمان اندوه باکره |
نویسنده | منیر کاظمی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1711 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان اندوه باکره اثر منیر کاظمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یحیی میرهادی، متخصص مغز و اعصاب پزشکی ۴۵ ساله است، او در کودکی به همراه مادرِ جوانش در زیر زمین عمارت (خانم فرهادی) که خیاط لباس عروس است، زندگی میکرده! عشق جنون وار یحیی به مادر و لباس عروس، بعد از ازدواج مادر با باغبان خانه، شخصیت بیمارگونه ای به او میدهد، اکنون جلوه که دختری مستقل و طرفدار حقوق بانوان است با بیماری نامشخص و از دست دادن موقتی حافظه کوتاه مدت به همراه نامزدش اروند به او مراجعه کرده اند، یحیی مادرش را جلوه تصور میکند! و تصمیم میگیرد بعد از جراحیِ جلوه زندگی او را آنطور که میخواهد شکل دهد …
خلاصه رمان اندوه باکره
صدای روشن شدن شورلت که آمد و ساییده شدن چرخ هایش بر سنگریزه و خاک و خل باغ یحیی از خواب بیدار شد. پتو را آرام از روی سرش کنار زد هر صبح منتظر شنیدن این صدا بود. حالا در اتاق خاتم زندگی میکردند مردی که شوهر مادرش شده بود و به جای او کنار مادرش میخوابید. جای او پایین اتاق بود زیر پنجره جایی که نیمه شب ها به خوبی می توانست ببیند خاتم مثل جانوری سیاه و بزرگ کنار مادرش بود و در سکوت باغ و صدای جیرجیرک ها پتو را روی سرش میکشید. زیر تاریکی پتو شکلهای
عجیبی میدید انگار تنها نبود. چندین جفت چشم بود که او را میپایید با وحشت چشمهایش را روی هم فشار میداد یک دستش را میان پاهایش میگذاشت تا از آن ترس و وحشت خودش را خیس نکند و دست دیگرش را در دهان فقط وقتی صداها تمام میشد جرات میکرد پتو را پایین بکشد چشمش به دنبال مادرش تاریکی اتاق را میکاوید سلیمه حالا به تنهایی لباس میدوخت. خانم فرهادی گردن درد داشت دکتر منع کرده بود که دوخت و دوز کند چرخ و همه وسایل به آن اتاق کوچک آمده بود که ضلع غربی باغ جا داشت.
اتاقی که دو برابر اتاق سابق آنها بود و یک آشپزخانه کوچک هم داشت. حتی تلویزیون داشت که یحیی هیچوقت برنامه هایش را نگاه نمیکرد فقط وقتی خاتم به اتاق میآمد زل میزد به صفحه آن تا بهانه ای به دست خاتم ندهد. گوشه ای از اتاق کوه پارچه بود که سلیمه روی هم مرتب گذاشته بود لباسهای دوخته شده و نشده، ظرف منجوقها حالا دیگر وقت دوختن نمیخندید هیچ پارچهی سفیدی قشنگ نبود و حتی سر دادن منجوق ها از سرازیری نخ هم جذاب نبود حالا این ازدواج که مصلحت خانم فرهادی پشتش بود …
- انتشار : 05/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
عالی بود و لذت بردم وممنون از قلم زیبای خانم کاظمی من رمان زیبای آنلاین به تماشای دود رو هم دارم دنیال میکنم اون هم خیلی زیباست
بینهایت زیبا نوشته شده، موضوع بکر و جدید، شخصیت پردازی عالی، از قلم خانم کاظمی هم که نگم واقعا پخته و جذاب هست💜
رمان خوبیه
سلام خیلی گیج کننده ست رمان ولی خوب یه طوری نوشته میتونی بفهمیش درداشومیشه لمس کنی خیلی دوسش داشتم فقط جلددوم داره؟