رمان چهرهای به رنگ سپیا
عنوان | رمان چهرهای به رنگ سپیا |
نویسنده | ایزابل آلنده |
ژانر | تاریخی، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 311 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان چهرهای به رنگ سپیا اثر ایزابل آلنده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
وقایع داستان در سه بخش بین سالهای 1892 تا 1910 میلادی با تولد کودکی به نام اورورا آغاز میشود. اورورا از پدری شیلیایی و مادری چینی تبار در ایالت متحده به دنیا میآید. راوی قصه از اول تا پایان، همان اورورا است. کل داستان از زبان اول شخص مفرد بازگو میشود و برای بیان گذشتههای دور، او به سخنان دیگران استناد میکند. اورورا پس از مرگ مادربزرگ به شیلی باز میگردد و فضای داستان با جنگهای کشورهای آمریکای لاتین ادامه مییابد. بخش دوم کتاب با ازدواج اورورا ادامه مییابد. اما با خیانت همسرش، دوباره به خانه پدری باز میگردد. بخش سوم کتاب، نمایانگر استقلال شخصیتی اوست که به نوعی جایگاه خود را در مقام زن در جامعه آمریکای لاتین مطرح میسازد …
خلاصه رمان چهرهای به رنگ سپیا
سه ورو دل واله سه هفته در انتظار ماند، بیخبری از لین، تا اینکه دیگر نتوانست بر ناشکیبایی خود غلبه کند و به چایخانه رفت تا از الیزا سامرز خواهش کند به او اجازه صحبت با دخترش را بدهد. انتظار داشت با مقاومت سختی مواجه شود، ولی الیزا، احاطه شده در رایحه شکر و وانیل او را با همان وقار و متانتی که تائوچیین در گفتگو با او نشان داده بود، پذیرفت. ابتدا الیزا خود را به سبب آنچه اتفاق افتاده بود سرزنش کرد؛ او بیمبالاتی کرده بود، نتوانسته بود از دخترش حمایت کند و اکنون زندگی دخترش ویران شده بود. در کنار شوهرش گریست تا اینکه شوهر به یاد او آورد که خودش در شانزده سالگی تجربه مشابهی را از سر گذرانده بود: همان عشق فزون از حد وانهاده
شدن از سوی معشوقش، بارداری وحشت. تفاوت در این بود که این تنها نبود؛ او ناگزیر نبود از خانه فرار کند و نیمی از فاصله نیمکره را در چاردیواری یک کشتی به دنبال مردی بیارزش طی کند. لین نزد پدر و مادرش آمده بود، و این خوشبختی بزرگی بود که آنها میتوانستند به او کمک کنند. این همه را تائوچیین به همسرش گفته بود. در چین یا در شیلی دخترشان از دست میرفت، جامعه او را نمیبخشید، ولی در کالیفرنیا سرزمینی فارغ از سنت، برای هر کسی جایی بود. ژونگ بی خانواده کوچکش را دور هم جمع کرد و به آنها گفت که این بچه موهبت آسمانی است و باید با خوشحالی منتظر او بمانند؛ گریه برای کرمه [= تقدیر ناخوشایند بود، به کوچولویی که در رحم مادر بود آسیب
میرساند و زندگی بیثباتی را پیش پای او میگذاشت. ما به این نوزاد دختر یا پسر خوشامد میگوییم. داییاش لاکی، و پدربزرگش خود او، جانشینان ارزنده.ای برای پدر غایبش خواهند بود و درباره عشق ناکام لین باشد، بعداً فکرش را خواهند کرد. تائو نسبت به دورنمای پدربزرگ شدن چنان به هیجان آمد که الیزا از دلهرههای خشکه مقدسیاش شرمنده شد؛ اشکهایش را پاک کرد و دیگر هرگز خود را سرزنش نکرد. سرانجام بر آن شد که اگر دلسوزی چیین نسبت به دخترش چیزی بیش از شرافت خانواده را به حساب میآورد، برای خود او هم میتواند وضع به همین گونه باشد؛ وظیفه او حمایت از لین بود و هیچ چیز دیگری اهمیت نداشت. این چیزی بود که او آن روز در چایخانه به آرامی …
- انتشار : 19/10/1403
- به روز رسانی : 30/10/1403