دانلود رایگان رمان عشق تو پس کوچه های تعصب اثر شهلا خودی زاده
دانلود رمان عشق تو پس کوچه های تعصب اثر شهلا خودی زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بارانا، پر شر و شور دوران بلوغ، در حالی که هنوز معنی عشق را به خوبی درک نمیکند، عاشق کسری پسرعموی خود میشود، کسری که دیوانهی باراناست، اما عشقش مخلوط با یکسری خودخواهی تعصب نابجاست، که باعث آزار و دلزدگی بارانا از این عشق میشود …
خلاصه رمان عشق تو پس کوچه های تعصب
مهمانی امشب هیچ شباهتی به مهمانی های گذشته نداشت. هر کس به نوعی خود را مشغول کرده بود… قیافه متفکر و نگران کسرا مرا بیش از بیش مضطرب میساخت و آشوبی در دلم برپا کرده بود… سر و صدا های کیوان و کامیار هم روی اعصاب راه میرفت… مادر و زنعمو زیبا هم که در آشپزخانه مشغول صحبت کردن و تدارک سفرهی شام بودند. عمو یحیی با قیافه ای برزخی به تلویزیون زل زده و عمو اسحاق و پدرم هم آرام مشغول صحبت بودند اما تکانهای پای کسری و قیافه عمو نشان از حال بد آنها میداد… انگار در
افکارشان با خود درگیر بودند. کسری کلافه از جا بلند شد و به سمت تراس رفت. و نگاه عمو اسحاق را به دنبال خود کشاند.. بدجور نگران کسری بودم از زمانی که آمده بود یک کلمه با من حرف نزده بود. عمو که رد نگاه مرا گرفت با سر اشاره کرد که به دنبالش بروم… شاید هم میخواست مرا به دنبال آن نخود سیاه معروف بفرستد… نگاه هر سه در هم قفل شد و من از جا برخاستم… به سمت تراس رفتم و در را باز کردم.. سوز سرد وجودم را لرزاند کسری با صدای در به عقب برگشت و با دیدنم گفتم: برو تو بارانا، سرما میخوری …
غم توی صدایش قلبم را فشرد… بی توجه به حرفش گامی به جلو گذاشتم خیلی سرد بود… اما دلم نمیخواست او را تنها بگذارم.. گفتم: کسری نمیخوای چیزی بگی؟ صدایم بغض دار بود… طاقت ناراحتی کسری را نداشتم درست بود که ما از دید بقیه بچه بودیم. اما عشقمان خیلی بزرگ بود. و من همیشه قلباً به این قضیه معتقد بودم… هیچکس برای من کسری نمیشد.. نمیدانستم چه جور این حرفها را به کسری بزنم… تا همین دیروز که حرفی از ازدواج نبود، از سر و کولش بالا میرفتم. اما نمیدانم چرا وقتی از دنیای …