رمان فراموش آباد
عنوان | رمان فراموش آباد |
نویسنده | مهسا زهیری |
ژانر | عاشقانه |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان فراموش آباد اثر مهسا زهیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خاطره، دختری حساسی است که در خانواده ای گسسته با دو نوع طرز فکر و موقعیت اجتماعی زندگی میکند، اما او تصمیم میگیرد که برای یک بار هم که شده استقلال فکری و اجتماعی خود را بدست بیاورد و همین، دلیل سفر او از تهران به آمل است که در طی این سفر، زندگی خانوادگی و روابط عاطفی او دستخوش تغییرات اساسی می شود …
خلاصه رمان فراموش آباد
با لبخند به چشم های مشکی علیرضا خیره شدم، یعنی همه چیز به همین خوبی و راحتی بود؟ اون خواستگاری میکرد و من جواب مثبت میدادم بعد تا ابد کنار هم زندگی میکردیم و با هم خوشبخت می شدیم پس چرا من این همه سال از اسم ازدواج هم وحشت داشتم؟ نفس راحتی کشیدم و گفتم: من دوستت دارم پای همه چیزش هم میمونم صدای تک سرفه ای هر دو رو به خودمون آورد و مادر علیرضا با لباس های رسمی و روشن پنجره پذیرایی رو آروم بست. بعد پرده رو مرتب کرد و روبه رومون نشست
خودش شروع کرد: شبیه عکستی عروس قشنگم. موجی از آرامش و شادی توی رگ هام پخش شد. فکرش رو هم نمیکردم که آن قدر به چشم خریداری خوب به نظر برسم. به علیرضا نگاه کردم که بر عکس انتظار با غمی توی صورت به مادرش چشم دوخته بود. مادر با لبخند براش سر تکون داد و رو به من ادامه داد: علی پسر عاقلیه اگر دختری چشمشو گرفته یعنی دختر خوبیه سرمو پایین انداختمو گفتم: مرسی و به این فکر کردم که مادرم از شنیدن این خبر دیوانه میشه حتی پدرم هم برام نقشههای دیگه ای داشت.
جرعه ای از آب خوردم. مادر علیرضا بلند شد و گفت: الان شربت درست میکنم. -ممنون زحمت نکشید. -زحمتی نیست. سرتا پایش را بررسی کردم زن مظلوم و ساده ای به نظر میرسید. با لباس های معمولی همه مادرها جز مادر من و قر و فر هاش بعنوان یه زن تنها بعد از مرگ شوهرش حتماً سختی های زیادی کشیده بود و فکر نمیکردم با هم به مشکلی بخوریم. دست علیرضا رو روی دستم حس کردم و نگاهم رو از مسیر حرکت او گرفتم آروم گفتم: چیه؟ -مادرم رو پسندیدی؟ کوتاه خندیدیم و گفتم: اهوم، ولی …
- انتشار : 04/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
چقدر بی خودین شما اگه رایگان نیست خوب از اول بگید