رمان غم نبودنت

عنوانرمان غم نبودنت
نویسندهسحربانو ۶۹
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه783
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان غم نبودنت اثر سحربانو ۶۹ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

غزل دختری بسیار مهربان و احساساتی است که عشق امیر علی را در دلش دارد، هر دوی آن‌ها بهم علاقه دارند و این محبت نه به زبان بلکه با دل و نگاهشان است! یک روز قبل از اینکه امیر علی و غزل اعتراف به عشق کنند، توکا از غزل می‌خواهد که …

خلاصه رمان غم نبودنت

یه هفته از رفتن امیر گذشته و من تلاشمو کردم که سر پا وایسم که دوباره بشم غزل طاها. من باید قوی باشم. الان من دختری هستم که یه مسئولیت به گردنمه.. تلاش وا سه زنده موندن طاها.. نمی‌تونم مشکلاتمو اویزونه یکی دیگه بکنم. سعی می‌کنم گوشه بزرگی از قلبمو بذارم در اختیار امیر. واسه خودش. ولی فعلا باید زندگی کنم و به یه جوون دم مرگ زندگی بدم. امروز روز سختیه. چون با طاها قرار دارم. توی یه پارک دنج و خلوت و قراره تلخ ترین حادثه زندگیشو واسش بگم. انقد استرس دارم که دستام یخ کرده و ریتم ضربان قلبم از دستم در رفته. قدمام واسه رسیدن به اون پارک انقد ارومه که حس می‌کنم هر چقد برم بازم نمی‌رسم… هیچ وقت دوست نداشتم قاصد خبرای بد باشم

ولی مثل اینکه اینبارو مجبورم.. توی راه مهرداد بهم زنگ زد، توکا زنگ زد و افسون هم زنگ زد. هر سه نگران بودن و استرس داشتن. تا برسم بیست دفعه پشیمون شدم ولی مگه کار دیگه‌ای هم می‌شد کرد. این کار باید انجام بشه… وقتی از دور دیدمش که نشسته روی نیمکت با اون تی شرت سفید و جين سفید واقعا حس پاکی وجودش بهم سرایت کرد. فکر اینکه اگه یه روزی طاها نباشه طاهای مهربون و عاشق کسی که شعر برات می‌خونه میری تو اوج ابرا طاهایی که رنگ نگاهش پاکه و پر از ارامش باعث میشه خون تو رگام یخ بزنه. عجیبه ولی با اینکه طاها مانع رسیدن من به امیر علی شده ولی هیچ وقت نخواستم به اون لحظه‌ای فکر کنم که طاها نباشه.. هیچ وقت. رسیدم بهش..

روبروش ایستادم با لبخند قشنگش نگاهم کرد و گفت: چه جای خوبی قرار گذاشتی.. ادم اروم میشه. نشستم کنارش و شاخه رزی و که واسه من کنارش گذاشته بود و برداشتم و نفس کشیدم و گفتم: ولی من هر جا تو باشی ارومم. طاها: من خیلی خوشبختم. نه؟ اینکه تو رو دارم نهایت خوشبختیمه غزل. من دیگه هیچی از خدا نمی خوام. و من تو دلم گفتم بخواه طاها.. سلامتیتو از خدا بخواه. پامو روی اون یکی پام انداختم و به روبرو خیره شدم. طاها: غزل بانو.. نمی‌خوای بگی چکارم داشتی؟ نگاهش کردم.. با لبخند. -همیشه بگو اینو.. غزل بانو قشنگه.. طاها: تو غزل منی.. بانوى من غزل بانوى طاها. -تو همیشه ارومی طاها و این حالت اطرافیانت هم اروم می‌کنه. طاها: و این خوبه؟ _عاليه …

دانلود رمان غم نبودنت
5.32 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان غم نبودنت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها