دانلود رایگان رمان نبض خاموش اثر سروناز روحی (دختر خورشید)
دانلود رمان نبض خاموش اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
گندم که دوره رزیدنتی را در یک بیمارستان معروف میگذراند، با گم شدن حنا، دوست صمیمی گندم، نامزدش مدام مزاحم گندم میشود! او هم بخاطر قولی که به دوستش داده و هم بخاطر علاقه پنهانی که به نامزد دوستش دارد، راز محل پنهان شدن او را برملا نمیکند، دکتر آئین ارجمند پزشک پرحاشیه و تازه وارد بیمارستان متوجه این علاقه و رفتار مشکوک گندم هست و …
خلاصه رمان نبض خاموش
گل هاي نرگس رو پشت سرم قایم کردم و با قدم هاي آهسته اي به سمت نیمکت زیر سايه بيد جلو ميرفتم همون پاتوق همیشگی جا خوش کرده بود و درست مثل نقاشی هاي فرانسوي روي فنجون هاي کوچیک قهوه، همونقدر خیره کننده به آسمون زل زده بود. رشته هاي بيد تا روي موهاش پایین اومده بودند و بافت فیروزه اي سه گوشی با گل هاي سفید که خاله تهمینه لنگه اشو براي من هم بافته بود، روي شونه هاي ظريفش پهن شده بود. از همون پشت نیمکت به دستی چشم هاشو گرفتم و براي چند ثانيه نذاشتم
دنیا رو تماشا کنه… دستمو دو دستی گرفت از روي چشمش پايين آورد و توي کف دستم بوسه اي گذاشت و با لحن خسته اي گفت: چقدر دیر اومدي… دستمو مشت کردم، مبادا نسیم بی وقتی این بوسهی نابو از چنگم در بیاره. کنارش نشستم با دیدن نرگس لبخندي زد و گفت: چه خوشگلن دستت درد نکنه.. ولی هنوز قهرم خیلی دیر کردي -نمیدونی چه قیامتی بود امروز آهی کشیدو گفت: فکر کردم دیگه امروز نمیبینمت.. تو هم نبینم دق میکنم گندم. به لبهاي برجستهي بی رنگش که مسئولیت بغ کردگی صورتش رو به عهده
داشت نگاهی انداختم و با لحن پر سرو صدایی گفتم: دیگه دوره اش داره سر میاد… همچین که برگردي به اون خراب شده دلت براي آرامش و سکون اینجا تنگ میشه.. حنا شیر تو شیرهها سگ صاحبشو نمیشناسه .. با صدا خندیدو گفت: چه خبر حرف بزن. -چی بگم؟ -همه چی… به چشم هاي خمار آمادهي بارشش نگاهی انداختم و گفتم: اوضاع امن و تحت کنترله… -شایان خوبه؟ -عالى… -حال منو میپرسه؟ با يادآوري اتفاق امروز اخم کمرنگی روی صورتم اومد و گفتم: هر لحظه یه حنا میگه صدتا حنا از دهنش در میاد …
بسیار دوست دارم فضای خیلی خوبی داشت خبری از داستان و عشق ماورایی نبود انگار از دل واقعیت اومده بود عشق آیین و گندم خیلی جذاب بود و از همه مهم تر اینکه کودک آزاری رو به تصویر کشید بسیار جذاب بود
رمانهای با مضنون پزشکی زیاد خونده بودم ولی این تنها رمانی بود که با دیتیل محیط بیمارستان و کار رو توصیف کرده بود و یه شناخت کلی و کمی علمی هم به ادم میداد قلم و محتوای مکالمه ها قوی بود ولی متاسفانه بیشتر بر اساس مکالمه ها و نوشخوارای ذهنی گندم پیش میرفت تا توصیف اتفاقات، به اتفاقات پیش پاافتاده به شدت پرداخته شده بود اما از موضوع های خیلی مهم و عمقی خیلی سطحی عبور کرده بود یا داستانشون باز مونده بود اخرش دقیق رابطه گندم و پدرش مشخص نشد روابط خواهر وبردرای ایین، سرنوشت شایان و تقاصی که کل رمان منتظر بودیم پس بده، و بدتر ازهمه کل رمان داشتیم نوشخوارها و ضعف ها گندم و میخوندیم و به جاهای هیجان انگیز که میرسید مثل عقدشون عروسیشون یا بچه دارشدنشون هیچ توضیحی نبود و نویسنده جهش زمانی میزد و ما باید از افکار ذهنی گندم میفهمیدیم چه اتفاقی رخ داده
رمان یه خط ثابت و خیلی اوقات کسل کننده جلو میرفت ولی از یه طرف هم رابطه ی ایین و گندم متفاوت از بیشتر رمانها بود دونفری که عشق افلاطونی نداشتن و با عقلشون همو پذیرفتن وبعد به همدیگه حس دوسداشتن و وابستگی پیدا کردن ….
انتظار داشتم گندم بیشتر اون شخصیت قوی و مستقلشو پیدا کنه و همراه ایین اعتماد به نفسش رو کامل پیدا کنه ولی انگار تا اخر رمان یه شخصیت مسکوت و مات که هویت و اصالتش بعد رابطه با ایین تا حدی برگشته موند
(اینم بگم که کارای احماقانه ای که توی طول زندگیش انجام داد با هوشی که داشت یه پارادوکس محض بود)
و خب اخرشم اب بندی تموم شدرفت
درکل من رمانای دیگه این نویسنده روخوندم شروع خوب جلو میره به همه چیز میپردازه ولی انقدر رماناشو کش میده که رشته کلام از دستش پاره میشه و اخرش تو میمونی یه پایان اب بندی با کلی داستان و اتفاقی که باز موند و بهشون نپرداخت….
نقدتون رو دوست داشتم
ممکنه چندتا رمان خوب و قوی معرفی کنید؟
رمان خیلی قشنگی بود خوندم همون که تو بیمارستان بود وایب خاصی به آدم میداد
سلام، ممنون از نویسنده عزیز بابت رمان فدق العادهشون، کسی رمان این سبکی عاشقانه که داستان این مدلی پزشکی داشته باشه میشناسید که همش توو محیط بیمارستان باشه ؟
رمان ارتیاب روپیشنهادمیکنم.
رمان عبور از غبار
رمان زیبا و جذابی بود
ولی شخضیت گندم رو اصلا دوست نداشتم
عالی بو عااالی
سلیقه ها متفاوته، رمان خوبی بود، ولی فکر میکنم بی دلیل خیلی طولانی شده بود
بهترین رمان محشر بود واقعا از نویسنده سپاس گزارم
فضا تکراری و ریتم رمان کسل کننده است، به قول معروف فقط آب بسته تا رمانی اینستاگرامی کش پیدا کنه. اتلاف وقت بود
رمان خوبیه ،درسته اوایل رمان شخصیت دختر رمان عصبیم میکرد ولی در ادامه بهتر شد .از نویسندش ممنونم که درباره موضوع مهم کودک آزاری صحبت شده
رمان خوبیه ولی شخصیت دختره خیلی اعصاب خرد کن بود و خوشو خیلی پایین میگرفت
رمان خوبی بود نمیشه گفت اتلاف وقت بود نه این همه ارزشمند بود اما خب لحظه های تفس گیر هم داشت که باعث جذابیت بشه که نخوای رهاش کنی ادامه ندی اما شاید اگه خیلی جاها از نوشخوارهای مغز کاراکتر فاکتورگیری میشد جذاب تر و بهتر هم میتونست باشه
وای چقدر این رمان زیبا و روان و بااحساس نوشته شده بودهر لحظش هیجان داشت غم داشت شادی داشت استرس داشت و من چقد حس این رمان رو از دل و جون حس کردم و موضوعش هم واقعا جدید بود ممنون از نویسنده محترم و سایت رمان بوک
حیفه این رمان رو نخونید
خیلی خیلی قشنگ بود ولی آخراش آبکی تموم شد ولی با این حال عالی بود
خیلی خیلی قشنگ بود
عالی بود
واقعا مزخرف بود رفتارها ری اکشنهای شخیتهای رمان غیر قابل تحمل بود نویسنده برای اینکه رمانش رو کش بده موضوعات پیش پا افتاده رو مطرح میکرد واقعا ارزش اینقدر وقت گذاشتن رو نداشت
خیلی خیلییی عالی بود👌🏻
من که با شخصیت هاش زندگی کردم ، احساساتشون قابل لمس بود🤩👍🏻
اصلا مهربونم نبود.وخیلی هم بد ذات بود
بسیار زیبا بود، تشکر از نویسنده عزیز
واقعا زیبا بود
خیلی خیلییی عالی بود👌🏻
من که با شخصیت هاش زندگی کردم ، احساساتشون قابل لمس بود🤩👍🏻
خسته نباشید به نویسنده عزیز
زيبا،شيوا و دلنشين 😍خيلي لذت بردم از قلمتون خانوم روحي.
موفق باشيد
عالی وزیبا دوست داشتم ازاول مجددا بخونم❤️❤️
غزل
خیلی خیلی زیبا
عالی بود دوست داشتم 🌹
سلام وقت بخیر
من خواستم بگم زیاد رمان خوندم رمان هایی که قلم قوی و نثر روانی داره
ولی به جرات میتونم بگم رمانی خاص، روان، شیوا و از همه بهتر اینکه اطلاعت علمی کاملی داره
نویسنده واقعا از تمام وجود زمان گذاشته و رمان نوشته امیدوارم کارای بعدشم به دستمون برسه
رمانش خیلی قشنگ بود.قلم نویسنده هم عالی بود
ولی شخصیت دخترش خیلی بی ثبات بود پدر کل دوست داشتنی نبود.از نظرم.
یکی از بهترین رمان هایی خوندم واقعا ممنون از احترامی که به مخاطب گذاشتید
عالی