رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب
عنوان | رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب |
نویسنده | هالی جکسون |
ژانر | جنایی، معمایی، رازآلود، هیجانی |
تعداد صفحه | 330 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب اثر هالی جکسون به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پنج سال پیش، دختری به نام آندی بل به قتل رسیده و پلیس باور دارد که (سال سینگ) قاتل است همۀ مردم شهر هم همین باور را دارند. پرونده بسته شده است اما پیپا فیتز آموبی که در همین شهر کوچک که قتل در آن اتفاق افتاده بزرگ شده از این موضوع مطمئن نیست، او این پرونده را بهعنوان موضوع پروژۀ سال آخر مدرسهاش انتخاب میکند و شروع به پرده برداشتن از رازهایی میکند که فردی در شهر میخواهد پنهان بمانند؛ اگر قاتل واقعی هنوز آن بیرون است، برای دور نگه داشتن پیپ از واقعیت تا کجا پیش میرود؟ …
خلاصه رمان راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب
آهنگی در درونش در حال نواخته شدن بود -ضرب مشمئز کننده ای که پوست مچ ها و گردنش را میآزرد آکورد خش دار گلو صاف کردنش و تحریر ناموزون نفسش. سپس در لحظه ای وحشتناک حواسش رفت پی نفس کشیدنش و دیگر اصلاً نتوانست آن را نادیده بگیرد. پیپ مقابل در ورودی ایستاد و دلش خواست زودتر باز شود. در به او زل زده بود هر ثانیه مثل شیرهای غلیظ و چسبناک کش میآمد و دقایق گویی قصد داشتند تا ابد به درازا بکشند. چقدر از زمانی که در زده بود گذشته بود؟ وقتی دیگر نتوانست تحمل کند ظرف عرق کردهٔ مافین های تازه را از زیر بازویش درآورد و برگشت
که برود. امروز خانه ارواح به روی بازدیدکنندگان بسته بود و آتش ناامیدی را در او روشن کرد. تنها چند قدم دور شده بود که صدای اصطکاک و تقی به گوشش خورد. برگشت و راوی سینگ را دید که با موهای ژولیده و صورتی در هم رفته از روی گیجی، دم در ایستاده است. پیپ با صدایی بلند که شبیه به خودش نبود گفت: «اوه ببخشید فکر کردم بهم گفتی جمعه برگردم. امروز جمعه است.» راوی سرش را خاراند و با نگاهی که سمت پاهای پیپ بود گفت: «اممم، آره گفتم ولى… حقیقتش اما… فکر کردم فقط داری دستم میاندازی یه جور سر کار گذاشتن انتظار نداشتم واقعاً برگردی.» «خب، اممم
این مایه تأسفه.» پیپ تمام تلاشش را کرد تا آزرده خاطر به نظر نرسد. «سرکاری نیست. قول میدم. جدی ام.» «آره شبیه جدیها بنظر میآی احتمالاً پشت سر راوی بسیار زیاد میخارید یا شاید سر خاریدن راوی معادل حقایق بیفایدهٔ پیپ باشد: مثل زره و سپر، وقتی که شوالیه درونش دست و پای خود را گم میکرد. پیپ لبخند زد. «من به طور غیرمنطقی ای جدی ام» ظرف را به طرف راوی بالا گرفت «مافین درست کردم» «مثل مافین رشوه؟» «دستورالعملش که اینطور میگفت آره» لب راوی تکانی خورد که چندان شبیه به لبخند نبود تازه، آن لحظه بود که پیپ درک کرد زندگی در این شهر کوچک برای راوی …
- انتشار : 12/12/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403