رمان سادی

عنوانرمان سادی
نویسندهکورتنی سامرز
ژانرمعمایی، هیجانی، جنایی، خارجی
تعداد صفحه274
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سادی اثر کورتنی سامرز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دنیا از پلیدی‌هایی پُر شده است که رهایی از آن‌ها بسیار گران است ! کتاب “سادی” یک اثر زیبا و بی‌نظیر از “کورتنی سامرز” و روایتگر داستانی غمناک و تامل‌برانگیز از دو خواهر به نام‌های متی و سادی است. “سادی” ، کتابی است که شما را با ترکیبی از هیجان،‌ خشم،‌ غم و انتظار روبه‌رو می‌کند و تاکنون برنده جوایز زیادی از جمله جایزه ادگارد و آئودی در سال 2019 شده است. این کتاب نخستین بار در سال 2018 به چاپ رسید.
«می بث فاستر» برای پیدا کردن همسایه نوزده ساله‌اش، «سادی»، از یک گزارشگر رادیو به نام «وست مک کری» درخواست کمک می‌کند. «سادی» پس از این که خواهر سیزده ساله‌اش، «متی»، به قتل رسید، خانه‌اش در محله «کولد کریک» در ایالت «کالرادو» را ترک کرد. «سادی» از هیچ چیز هراسی ندارد و تا زمانی که مردی را که خواهرش را به قتل رسانده، پیدا نکند، دست از تلاش نخواهد کشید. «وست» که در ابتدا علاقه‌ای به درگیر شدن در این ماجرا ندارد، پس از مدتی جست‌و‌جوی خود را برای یافتن «سادی» آغاز می‌کند. در کنار روایت اول- شخص «سادی»، قسمت‌های مختلف پادکست «وست» به نام «دختران» برای مخاطبین روایت می‌شود و از حقیقت رویدادهای رقم خورده برای «سادی» پرده برمی‌دارد …

خلاصه رمان سادی

تو گوشیم رو دزدیدی بگو دیگه چی ها برداشتی؟» از ج… جلو…. از جلو ماشینم گمشو کنار… دستش را میگذارد روی گلویم و میخکوبم میکند روی صندلی خم میشود و دوباره دست دراز میکند طرف کوله و من کم مانده زیر فشار دستش خفه شوم انگشتهایم داخل جیبم دنبال چاقو ضامن دار میگردند. قبضه را میگیرم ضامن را آزاد میکنم و نوک تیغه به شکمش فشار می آورد در کمال وحشت به چاقو زل میزند و بعد نگاهش با نگاهم گره میخورد. توی دلم می گویم: آره اینجا جایی است که سیلاس بیکر را می کشم.

همزمان که دستش میرود پشت گردنم چاقو را فشار میدهم صورتم را می کوبد توی فرمان از شوک و درد ناشی از ضربه حواسم منگ و بدنم کرخت می شود. چاقو از دستم رها میشود و می افتد کف ماشین. بدنم را از داخل ماشین می کشد بیرون و به شکلی نامفهوم متوجه می شوم که روی بدنم خون ریخته، اما خون سیلاس نیست. ولی باید خون او باشد. و…. اوه، بله، بالاخره آمد. درد تأخیری و گیج کننده حاصل از ضربه یعنی این بی شرف دماغم جوری نگهم داشته که بدنم کبود میشود خون از دماغم جاری و حالا لباس خودش هم خونی شده… کی هستی؟ شکست؟

چشمهایم به طرفین میچرخد خداخدا میکنم کسی را پشت پنجره یکی از خانه های اطراف ببینم، کسی که دارد برای زنگ زدن به پلیس آماده میشود اما خبری نیست. تنها صدایی که میشنوم صدای نفس نفس زدن سیلاس است. سینه اش بالا و پایین میرود زبانم را روی لبهایم میکشم. مزه مس میدهد. میدونی تو چه دردسری افتادی؟ الان زنگ میزنم پلیس با صدایی دورگه میگویم «ز… زنگ نمیزنی. ن… نمیتونی.» هیس کنان میگوید به خیالت چی میدونی هان؟» نفسش به شکل غیر قابل تحملی نزدیک است و روی صورتم گرما میباشد وقتی جواب نمیدهم لپم را مثل کیث بین دو انگشت میگیرد و فشار میدهد…

***

خیلی عجیب است که سیلاس بین خواهرش و کیث، دومی را انتخاب کرده. نمی‌توانم حتی تصور کنم کسی را قبل از متی قرار دهم. هرگز. برایم سؤال است که مارلی درباره‌ کیث چه چیزهایی به سیلاس گفته. به هر حال از فقر زندگی او این‌جا‌‌ خبری نیست. گاهی وقت‌ها هر قدر هم که به موفقیت برسی، فقر لکه‌ای روی پیشانی‌ات باقی می‌گذارد که محال است بتوانی پاکش کنی، اما سیلاس بیکر خوب پاکش کرده، یعنی با ثروتش روی آن لکه را پوشانده. یک خانه‌ دوطبقه‌ بزرگ با معماری مدرن. پنجره‌های بزرگی دارد که اگر به قدر کافی نزدیک شوی می‌توانی داخلش را ببینی. بام از نوع شیبدار است و رویش با صفحات باتری خورشیدی پوشانده شده. مرسدس آبی خوشگلی هم توی ماشین‌رو پارک است. به آهستگی از کنار خانه رد می‌شوم، ماشین را جایی پارک می‌کنم که فاصله داشته و در عین حال از آینه‌ی عقب روی ماشین‌رو و در خانه دید داشته باشم. سرم را می‌چسبانم به پنجره. حدود یک ساعت بعد یک وانت غول‌آسای قرمز، از آن‌هایی که باید نردبان بگذاری تا پایت برسد به رکاب‌‌شان، در خلاف جهت از کنارم رد می‌شود. وارد ماشین‌رو خانه‌ی خانواده‌ی بیکر می‌شود و با اختلاف کمی از کنار مرسدس عبور می‌کند.

بعد از دقایقی نوآ از کامیون پیاده می‌شود. کامیون را دور می‌زند و خواهرش را از سمت شاگرد پیاده می‌کند. خیلی مست‌تر از زمانی هستند که ترک‌شان کردم. به این فکر می‌کنم که یعنی اوضاع خاوی هم همین قدر ناجور است؟ و آیا آن‌قدر حماقت به خرج داده که پشت فرمان بنشیند؟ تلوتلوخوران راه می‌افتند سمت در خانه و تماشا کردن‌شان حین آن ده دقیقه که طول می‌کشد تا بتوانند کلید را توی قفل جا بزنند، واقعاً درد دارد. و تمام مدتی که این‌ها مشغول این کار مسخره هستند… خواهر من مرده. «متی مرده.»

دانلود رمان سادی
14.57 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سادی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها