رمان سرزمین اژدهای طلایی
عنوان | رمان سرزمین اژدهای طلایی |
نویسنده | ایزابل آلنده |
ژانر | ماجرایی، فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 356 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سرزمین اژدهای طلایی (جلد دوم مجموعه الکس کولد) اثر ایزابل آلنده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آلکساندر کولد قهرمان داستان شهر جانوران که با مادربزرگش به جنگهای آمازون رفته بود، حالا راهی سرزمین ممنوعه اژدهای طلایی …
خلاصه رمان سرزمین اژدهای طلایی
آن شب شاه در مقابل بودای بزرگ نشسته بود و دعا میکرد تا مثل همیشه آمادگی عبور از گذرگاه مقدس را داشته باشد. توان درک او از جان روشنی که مجسمه به او میبخشید به حالت روحیاش بستگی داشت باید دلی پاک و رها از ترس، انتظار، خاطره یا نیت منفی میداشت و مثل گل نیلوفر باز باشد با تضرع دعا میکرد، زیرا میدانست ذهن و دلش آسیب پذیر است. حس میکرد که دلبستگی اش به حکومت بر این سرزمین و مردم کاهش یافته و روح و روان خودش هم دچار تزلزل شده است. شاه زمانی که به سلطنت رسید خیلی جوان و بیتجربه بود و پس از مرگ زودهنگام پدرش بر جای او تکیه زد، در حالی که تعلیمات خود را نزد لاماها کامل نکرده بود.
چیزهای زیادی که یاد نگرفت باعث میشد توانایی فوق طبیعیاش به کمال نرسد که برای او لازم بود. طی الارض نکرد و به ستارگان نرفت. نمیتوانست هالهی آدمها تشخیص دهد و افکارشان را بخواند. بلد نبود با قدرت ذهن بیماران را درمان کند، هر چند میتوانست نفس خود را حبس کند و به اختیار بمیرد. او این معایب را با آمادگی جبران میکرد و محدودیهای روحی و روانی خود را با تقویت روحی مداوم. او آدم نجیبی بود که خود را وقف مردم کرده بود و هیچ انگیزهی شخصی نداشت. دوروبر خود پیروان وفاداری جمع کرده بود که به او کمک میکردند و در امور مهم با آنها مشورت مینشست. شبکهی اطلاعاتی کارآیی را ایجاد کرده بود که او را از اوضاع مملکتی و جهانی مطلع
میکردند تا بداند در کشور خودش و دنیا چه میگذرد. او با انسانیت حکومت میکرد زیرا خود را لایق نقش پادشاهی نمیدانست. امیدوار بود وقتی پسرش دل بهادر به سلطنت میرسد به زاویهای در یکی از دیرهای کشور برود و باقی عمر در آنجا معتکف شود، اما بعد از دیدن یودیت کینسکی ارکانش به لرزه در آمد و حتی مذهب خود را متزلزل دید. از زمان مرگ همسرش برای اولین بار بود که توجهش به زنی جلب میشد. در دعاهایش میخواست که سر سالم به گور ببرد و به دیگران آسیبی نرساند. سلطان در جوانی کشف رمز اژدهای طلایی را یاد گرفت اما هنوز در کاربرد چشم سوم لنگ میزد که برای او ضروری بود. میتوانست فقط بخشی از پیام اژدهای طلایی را بخواند. هر بار که …
- انتشار : 19/10/1403
- به روز رسانی : 30/10/1403