رمان زن شرطی
عنوان | رمان زن شرطی |
نویسنده | نیلوفر قائمی فر |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 448 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان زن شرطی اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در مورد زنی ست که به خاطر یک انتخاب غلط یازده سال زندگی پر تنشی رو پشت سر میگذارد اما دقیقا موقعه جدایی متوجه میشود باردار است و برای خلاصی از آن زندگی، غیرمجاز جنین را از بین میبرد اما پیش مردی که این زن برای اون یک فرد خاص است… پس از جدایی ماریا، درگیر قتل همسر سابقش میشود و بعد هفت ماه آزاد میشود در حالی که به خاطر یک شرط آزاد شده و اما آن شرط شروع رمان زن شرطی هست ….
خلاصه رمان زن شرطی
سه شنبه شد و تو چهار روز گذشته خواب از چشم من رفته بود و خودمو با سرزنش کشته بودم هر کاری میخواستم بکنم فکر به اون لحظه رهام نمیکرد حالا دیگه کم کم حس گناه و عذاب وجدان دو دستی گردنمو گرفته بود. هر وقتم بنا بر خستگی خوابم میبرد خواب اون لحظه رو می دیدم که با آیان بودم. میدونید اوج فاجعه کجا بود اینکه من جای اینکه از آیان متنفر باشم یا بترسم فقط عصبانی بودم اونم خشمی که از کینه و نفرت نبود آخه برای چی؟ چون تجربه متفاوتی بهم داده بود؟ من چطور زنی بودم؟ خودم این بعد از خودمو تا حالا نشناخته بودم. صدای مامان اومد که انگار از پشت
گوشی تلفن یا آیفن داشت یکی رو صدا میزد: احسان بهران؟ چرا جلوی در ایستادید تو نمیآیید؟ از اتاق خارج شدم دیدم مامان آیفن به دست در حالیکه یه دست دیگه اشم به کمرش زده، زل زده به مانیتور آیفن و داره حرف میزنه. -مامان؟ چی شده؟ مامان: بابات اینا اومدن ولی پسرا دم درایستادن بابات جلوتر داره با همسایه حرف میزنه. -همسایه ساختمون؟ -نه کوچه. -کدوم همسایه؟ -محموداقاست انگاری احسان گفت محمود اقاست وگرنه من نمیبینمشون نمیدونم کجا ایستادن وا رفته و با تته پته گفتم: مح… محمود آقا؟ پرپر از دم اتاق در حالیکه حوله به سر بود صدا کرد: چرا جلوی در ایستادید؟
زاغ سیاهه کیو از پشت آیفن چوب میزنید؟ با وحشت و اضطراب رو به پرپر گفتم: می گه محمود اقا داره با بابا حرف می زنه پرپر با چشمای گرد پرسید: محمود آقا؟ چی کار داره؟ مامان دکمهی آیفنو زدو گفت: عه وامونده هی خاموش میشه صفحهش. بهران تو تصویر برگشت سمت آیفن یه چیزی گفت و مامان با خنده گفت: زهرمار پس شما دوتا چرا ایستادید؟ بیایید بالا دیگه. آیفنو گذاشت و برگشت من و پرپر رو دید. -اوا شما دوتا چرا این شکلی اید؟ با تردید و هول و ولای تو دلم پرسیدم: محمود آقا به بابا چیکار داره؟ مامان گفت: حتما احوالپرسی میکنه دیگه درسته زنش از دماغ فیل افتادهست ولی …
- انتشار : 04/11/1402
- به روز رسانی : 03/12/1403
سلام. رمان خوبی بود ولی آخرش نا معلوم بود حداقل یا آخر این رابطه باید مشخص میشد یا اینکه جلد دوم داشته باشه.