دانلود رایگان رمان ظرفیت تکمیل اثر سحرناز بهرامی
دانلود رمان ظرفیت تکمیل اثر سحرناز بهرامی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نیاز دختری شاد و پر هدف است، سختی ها و تلخی های زندگیش کمی بیشتر از ظرفیتش هست، روزگار باهاش جوری کنار میاد که حتی لحظه ای در باورهایش نمیگنجد، نیاز دوست دارد پیشرفت کند اما چجوری؟ شخصی وارد زندگیش میشود که ناخواسته راه پیشرفت نیاز را سخت و تقریبا غیر ممکن میکند، اما …
خلاصه رمان ظرفیت تکمیل
دلم گریه میخواست این همه بی لطفیه روزگار، لجم رو در آورده بود دیوونه وار به خیابون و آدم هاش نگاه میکردم… همش دنبال یه بهونه بودم تا بزنم زیره گریه یک ساعت مث برق گذشت و موقع برگشت به کارم رسید… از سر در هتل رفتم تو… همه چی در امن و امان بود آهسته برگشتم سر کارم نزدیکای ساعت شش عصر بود فشار کار امروز حسابی خستم کرده بود هر چه زودتر میخواستم برم خونه و حداقل برای دریا حقیقت اصل ماجرا رو تعریف کنم.. با هزار بدبختی دقایق باقیمونده رو پشت سر گذاشتم و از هتل زدم بیرون…
هوا دیگه تاریک شده بود… مسافت خیلی زیادی رو پیاده گذروندم تا اینکه به سومین ایستگاهه اتوبوسی که تو مسیرم بود رسیدم سوار اتوبوس شدم و بعد از یک ساعت به خونه رسیدم دریا تو آشپزخونه مشترکمون بود و داشت غذا درست میکرد همیشه هر کدوممون که زودتر میرسید یه چیزی درست میکرد تا هر دومون شب گرسنه نخوابیم… چقدر شاد بود انگار تموم برگه بازی هاش به روال پیش میرفت… خوش به حالش. کاش دنیا با من هم یه مقدار راه میومد… -اومدی؟ کجایی خانوم خوشگله؟ دو روزه دیر میای و زود میری!
از دلم خبر نداشت اون چه میدونست که تو این دو روز من چی کشیدم با یه لبخند کمرنگ نگاهش میکنم و میگم: ميرم لباسمو عوض میکنم و میام پیشت! -بیا که غذای منم آمادست برات کوفته تبریزی درست کردم بخور حالشو ببر… -مرسی اینجوری بد عادتم میکنیا… اگه تو بری من شبا گشنه میخوابم! -نه که الان خیلی سیر میخوابی؟ واسه این هیکله توپی که تو بهم زدی کم شبا گرسنگی نکشیدی اینو یک پزشک اطفال از روی هیکلت تشخیص داده… برمیگردم سمته اتاقم و مانتو و شالم رو در میارمو بر میگردم پیش دریا که دیگه …