کتاب قهرمان گمشده
عنوان | کتاب قهرمان گمشده |
نویسنده | ریک ریوردن |
ژانر | فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات کودک و نوجوان |
تعداد صفحه | 470 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب قهرمان گمشده (جلد اول مجموعهی قهرمانان المپ) اثر ریک ریوردن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اردوگاه المپ، پر از نیمه ایزدانی است که با گائه آ، مادر زمین و لشگر غول ها درگیر جنگی نابرابر می شوند. جنگی که یک سر آن نابودی زمین است. هفت نیمه ایزد برتر برای این جنگ انتخاب و راهی کارزاری هیجان انگیز و دلهره آور می شوند که خودشان هم امیدی به پیروزی ندارند. تنها امیدشان یاری گرفتن از ایزدان کوه المپ است. اما آنها نیز ارتباط شان را با نیمه ایزدان کاملا محدود کرده اند… بدتر اینکه پرسی جکسون، نیمه ایزد نیرومند مفقود شده و نمی تواند همراهشان باشد و در نتیجه گروهی هم مجبور به جستجو برای یافتن اوست… آن هم با وجود خطراتی باورنکردنی و فراوان …
خلاصه کتاب قهرمان گمشده
سفر لئو داشت خوب پیش میرفت تا اینکه او در مورد اژدها آگاهی پیدا کرد. شخص کمان دار، ویل سولاس، تا حدی آرام به نظر میرسید. تمام چیزهایی که او به تو نشان داد، بسیار شگفت انگیز بودند و میبایست غیرقانونی باشند. کشتیهای جنگی واقعی یونانی لنگر انداخته در ساحل که گاهی با تیرهای آنتین و انفجاری تمرین میکردند؟ چه جالب جلسات صنایع دستی که میشد مجسمههایی با ارهی دندانه دار و چراغ جوشکاری ساخت؟ لئو دوست داشت بگوید “اسم منم بنویسین” جنگل پر از هیولاهای خطرناک بود و هیچ کس جرات نداشت به تنهایی وارد آنجا شود؟ چه با حال! و کمپ پر از دختران خوش قیافه بود. لئو کاملاً تمام
کارهایی را که به خدایان مربوط میشد متوجه نشد، اما امیدوار بود که آن به این معنی نباشد که او پسر عمو و پسر دایی تمام آن دختران است. چه قدر بد میشد! حداقل او میخواست دوباره دوباره به آن دختران زیبا نگاهی بیندازد. آنها قطعاً باید غرق میشدند. ویل به او کابینها را نشان داد، سالن غذاخوری و همچنین شمشیر جنگ را. لئو پرسید: به منم شمشیر میدین؟ ویل با نگاهی مختصر ایدهاش را ناخوشایند دید. -تو احتمالاً باید مال خودتو درست کنی همون جوری که توی کابین ۹ دیدی. -چه خبر از اون؟ ولکان؟ ویل گفت: ما معمولاً خدایانمون رو به اسم رومی صدا نمیزنیم اسم اصلیتون یونانی هست. پدر تو هفاستوسه. -فستوس؟
لئو قبلا شنیده بود که کسی آن را گفته، اما هنور ترسیده بود. به نظر میاد خدای گاوچرانها (کابویها) باشد. ولی تصحیح کرد: “هفاستوس”، “خدای آهنگران و آتش” لئو این را هم قبلا شنیده بود، ولی سعی کرد به آن فکر نکند. خدای آتش… جداً؟ با فکر کردن به این که برای مادرش چه اتفاقی افتاده، آن به نظرش ناخوشایند میآمد. پس اون چکش آتشین روی سر منه. لئو گفت: خوبه؟ یا بده؟ ویل برای جواب دادن درنگ کرد. -تو همین الانشم نشان دار شدی، این معمولاً خوبه. -ولی اون اسب کوچولوی رنگین کمانی، بوچ… اون یه نفرینی کرد. -اه ببین این هیچی نیست. از موقعی که آخرین وکیل کابین ۹ مُرد. -مُرد؟ بطور دردناک؟ -باید هم اتاقیت …
- انتشار : 07/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403