کتاب حتی وقتی می خندیم
عنوان | کتاب حتی وقتی می خندیم |
نویسنده | فریبا وفی |
ژانر | اجتماعی، داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 97 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب حتی وقتی میخندیم (مجموعه داستان) اثر فریبا وفی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در داستان اول کتاب چهار زن از خیانتهایشان میگویند: ما چهار زنیم. وقتی دور هم جمع میشویم میتوانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم. حرفهای ما از بچههایمان شروع و به مردهایمان ختم میشود. همین است که صدایمان اول نرم و لطیف است و آرام آرام خشن و خشنتر میشود. همه ما به نوعی به شوهرانمان خیانت میکنیم …
خلاصه کتاب حتی وقتی می خندیم
ما چهار زنیم. وقتی دور هم جمع میشویم میتوانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم. ما رژ لب و پودر صورتمان را به یک دیگر تعارف میکنیم و در آیینه کوچکی که دست به دست میگردد به خودمان نگاه میکنیم. حرفهای ما از بچههایمان شروع و به مردهایمان ختم میشود. همین است که صدایمان اول نرم و لطیف است و آرام آرام خشن و خشن تر میشود. ما با لذت زیاد از خیانتهایمان میگوییم. حالا ما یکدیگر را به خوبی میشناسیم و میدانیم که هر کدام چگونه خیانت میکنیم. یکی از ما همیشه حالمان را بهم میزند او وقتی عصبانی است کبابی آغشته به آب دهان برای شوهرش میپزد
او داستانهای چندش آوری برای ما تعریف میکند ما بدن هایمان را جمع میکنیم. گوشهایمان را میگیریم و التماس میکنیم بیشتر از این نگوید. غش غش میخندد و باز هم میگوید. به نظر ما او زن عقب مانده ای است چون فقط یک راه برای انتقام میشناسد. یکی از ما مردش را غارت میکند آشکار و پنهان، چه خواب باشد و چه بیدار وقتی توی خانه هستند و یا وقتی برای خرید بیرون میروند او حتی میتواند قبض آب و برق برای تیغ زدن شوهرش جعل کند. همیشه در حال دادن و ستاندن است. یک شعبده باز واقعی است. من معامله دیگری با زندگی ام کردهام سالهاست که شوهرم مبل
توی خانه است یا بخاری گوشه دیوار و یا حتی بشقاب روی میز. من احساسم را از او گرفته ام و او هر روز به شکلی در میآید غیر از شکل مردی که باید در خانه باشد. تنها یکی از ما هنوز از خیانتش چیزی نگفته است. ما همه به او خیره می شویم قرار نیست کسی در این جمع دوستانه رازش را برملا نکند. ما حدس میزنیم خیانت او از نوع تازهای باشد چون او صورت بیلبخندش را از اول مهمانی حفظ کرده است صندلی هایمان را به او نزدیک میکنیم چشمانمان از کنجکاوی برق میزند. بعد از سکوتی که کفر همه را در میآورد چشمانش را میبندد و با زحمت زیاد میگوید: من هم… من هم خیانت کرده ام …
- انتشار : 06/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403