کتاب خردم کن
عنوان | کتاب خردم کن |
نویسنده | طاهره مافی |
ژانر | فانتزی، علمی، تخیلی، عاشقانه، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 327 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود کتاب خردم کن اثر طاهره مافی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هیچکس نمیداند چرا تماس دست جولیت مرگبار است، اما «سازمان» برایش نقشههایی دارد. نقشههایی تا او را مثل سلاحی به کار گیرد. اما جولیت هم نقشههای خودش را دارد. پس از یک عمر اسارت، سرانجام برای اولینبار پی میبرد قدرت مقابله و مبارزه دارد- و آیندهای با همان پسری که فکر میکرد برای همیشه از دست داده است. در کتاب هیجانانگیز خردم کن، طاهره مافی یک دنیای پادآرمان شهریِ میخکوب کننده، داستان ابرقهرمانی مهیج، و قهرمانی فراموش نشدنی را معرفی می کند …
خلاصه کتاب خردم کن
در با ضربه ای ناگهانی باز میشود و ۵ نفر به داخل اتاق هجوم میآورند تفنگ ها ما را نشانه رفته اند. آدام سرپا ایستاده و من مثل سنگ شده ام نفس کشیدن یادم رفته است. مدتهاست این همه آدم ندیده ام لحظه ای گیج و بهت زده ام. باید جیغ بکشم. -دستها بالا، پاها باز، دهنها بسته تکون نخورید تا بهتون شلیک نکنیم. هنوز سر جایم خشکم زده باید تکانی بخورم، باید دستهایم را بالا ببرم باید پاهایم را باز کنم، باید یادم بیاید نفس بکشم. یک نفر زیر گلویم چاقو میگذارد. همان که داد و بیداد میکند و دستور میدهد قنداق تفنگش را به پشتم میکوبد زانوهایم تا میشوند و محکم به زمین میخورند. بالاخره طعم
اکسیژن و ته مزه خون را میچشم فکر کنم آدام دارد فریاد میزند اما درد و رنجی که وجودم را از هم میدرد به هیچ کدام از دردهایی که تا به حال تجربه کرده ام شباهتی ندارد به کلی فلج شده ام. کجای جمله دهنت رو ببند غیر قابل فهمه؟ زیرچشمی به پهلویم نگاهی میاندازم و لوله تفنگ را در پنج سانتیمتری صورت آدام میبینم. -بلند شو. یک کفش ایمنی به دنده هایم لگد میزند سریع محکم، کم عمق. آن چه فرو میبلعم چیزی نیست جز نفسهای بریده بریده ای که وجودم را خفه میکند. -گفتم بلند شو. پوتین دیگری سخت تر، سریع تر، محکم تر به شکمم لگد میزند حتی نمیتوانم فریاد بزنم. بلند شو جولیت بلند شو اگر
بلند نشوی به آدام شلیک میکنند. به زور روی زانوهایم بلند میشوم و روی دیوار پشت سرم میافتم به سمت جلو تلوتلو میخورم تا تعادلم را به دست آورم بلند کردن دست هایم عذابی است به مراتب سخت تر از آنچه فکر میکردم میتوانم تحمل کنم. اعضای بدنم از کار افتادهاند استخوان هایم ترک خورده پوستم الکی است که با میخها و سوزن هایی از درد سوراخ سوراخ شده است بالاخره آمدند تا مرا بکشند. برای همین آدام را توی سلول من گذاشتند. چون من دارم از این جا میروم آدام این جاست چون من دارم میروم چون فراموش کرده بودند مرا بکشند چون اجلم سر رسیده است چون همین ۱۷ سال عمرم هم در این دنیا زیادی بود …
- انتشار : 23/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403