کتاب روز بیست و یکم
عنوان | کتاب روز بیست و یکم |
نویسنده | کاس مورگان |
ژانر | فانتزی، علمی تخیلی، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 279 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب صد نفر: روز بیست و یکم (جلد دوم) اثر کاس مورگان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
از فرود صد نفر بر زمین، بیست و یک روز گذشته است. آنها اولین انسانهایی بودند که پس از قرنها پا روی سیاره میگذاشتند… یا حداقل اینطور فکر میکردند. در مواجهه با دشمنی ناشناس، ولز سعی دارد گروه را کنار هم نگه دارد. کلارک به دنبال سایر ساکنان کلونی، به سمت کوه وِدر حرکت میکند و بلامی میخواهد به هر قیمتی شده، خواهرش را نجات بدهد. و در سفینه، گلس با انتخابی دشوار میان عشق و زندگی دست به گریبان است …
خلاصه کتاب روز بیست و یکم
بلامی اهمیت نمیداد که زمینی زاده دختر است. جاسوس بود. دشمن بود. یکی از آنهایی بود که اشر را کشته و خواهرش را ربوده بودند. چشمان دختر از ترس درخشید و همانطور که روی خاک دست و پا می زد و سعی داشت خودش را رها کنند موهایش رویش ریخت؛ ولی بلامی که کنار ولز زانو زده بود، فقط او را محکم تر گرفت. نمیتوانستند اجازه بدهند فرار کند، آن هم قبل از اینکه بگوید اوکتاویا کجاست. به ولز کمک کرد دختر را روی پا بلند کنند و با خشونت او را جلو کشید. بلامی داد زد: کدوم گوریه؟ صورتش نزدیک صورت دختر بود و نفسش تارهای موی دختر را به پرواز در آورد. -خواهرم رو کجا بردین؟ دختر تکانی خورد اما چیزی نگفت.
بلامی همان کاری را که با پسرهای مرکز مراقبتی که اوکتاویا را دست می انداختند، با او کرد دستش را تاب داد. -بهتره همین الان به من بگی وگرنه آرزو میکنی کاش از اون غار خراب شدهای که توش زندگی میکنی بیرون نخزیده بودی! ولز با لحنی تند گفت: بلامی، آروم باش. هنوز چیزی نمیدونیم. شاید اون اصلا ربطی به… بلامی حرفش را قطع کرد: آره جون خودش. دستش را دراز کرد موی دختر را گرفت و صورتش را نزدیک صورت خودش آورد: همین حالا بگو وگرنه اوضاع خیلی سریع ناخوشایند میشه. ولز داد زد: تمومش کن. تا جایی که میدونیم ممکنه اصلاً به زبون ما حرف نزنه قبل از هر چیز باید… دوباره حرف ولز قطع شد و این دفعه دلیلش طوفان
فریادها و صدای پای بقیهی گروه بود که سر و صدا توجه شان را جلب کرده بود و برای سرکشی آمده بودند. گراهام راهش را به جلوی گروه باز کرد و گفت: یکی شون رو گرفتین. در صدایش چیزی شبیه به تحسین وجود داشت دختری والدنی با حیرت پرسید: اون اهل زمینه؟ دیگری پرسید: می تونه حرف بزنه؟ پسر آرکادیایی قد بلندی برای بهتر دیدن سرک کشید و گفت: احتمالاً جهش یافته است. ممکنه فقط با لمس اون دچار مسمومیت رادیواکتیو بشی. بلامی اهمیت نمیداد دختر رادیو اکتیو بود یا شاخ و دم داشت فقط میخواست بداند او و رفقایش خواهرش را کجا برده اند. دختر نیزهای را از یک دست به دست دیگرش داد و پرسید: قراره باهاش چی کار کنیم؟ …
- انتشار : 02/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403