رمان بازگشت یکه سوار 

عنوانرمان بازگشت یکه سوار 
نویسندهپرویز دوائی
ژانرزندگینامه، اجتماعی
تعداد صفحه222
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک
رمان بازگشت یکه سوار

دانلود رمان بازگشت یکه سوار اثر پرویز دوائی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب رمان بازگشت یکه سوار خاطرات (سینمایی) پرویز دوایی است که در سال ۱۳۷۰ و در حالی که خودش در پراگ ساکن بوده منتشر شده است . کتاب بازگشت یکه سوار به بهرام ری‌پور پسرخاله نویسنده تقدیم شده که قهرمان دوره‌های گذشته زندگیش بوده و هم او بوده که پیشنهاد نوشتن و منتشر کردن خاطرات را برای اولین بار مطرح کرده است. محتوای کتاب به گونه‌ایست که علاوه بر جوانان نسل بهرام و پرویز برای جوانان این دوره هم بسیار جذاب و در خور توجه می‌باشد .
این کتاب گوشه‌هایی از زندگی نویسنده و خاطراتش درباره سینما و وضعیت سینماها و شیوه ارتباط مردم با این پدیده را با زبان و بیانی دلچسب و داستان‌وار روایت می‌کند .
پرویز دوایی فارغ التحصیل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان انگلیسی است و همین تسلط به زبان باعث شد که مترجم مقالات مختلف سینمایی و متن گفت وگو برای دوبله فیلم‌ها باشد . با مجلات سینمایی مختلفی همکاری و به عنوان منتقد فیلم شهرت پیدا کرد . از مجلاتی که با آنها همکاری کرد می‌توان به سپید و سیاه ، مجله فردوسی ، رودکی ، روشنفکر و سینما و نگین اشاره کرد . برای ماهنامه سینمایی فیلم هم گاهی بهاریه یا مقاله نوشته است . آخرین مقاله‌ اش را در ایران در سال ۱۳۵۳ در مجله سپید و سیاه با عنوان خداحافظ رفقا نوشت و برای یک دوره آموزشی به چکسلواکی رفت و ساکن پراگ شد . او همچنین از پایه گذاران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کنار پرویز کلانتری و عباس کیارستمی بوده است .

خلاصه رمان بازگشت یکه سوار

کروک درشکه را خوابانده بودند و من سرم بالا بود و گاهی از لابلای شاخ و برگ درخت ها چراغ خیابان پیدا می شد و نورش که زرد بود پر از سایه برگ ها روی سرما می افتاد، بعد رد می شدیم و دوباره توی درشکه تاریک می شد و من همینطور سرم بالا بود که کی می رسیم به زیر دایره نور.

ما بچه ها را روی صندلی تاشوی کوچک، پشت به پشت با درشکه چی نشانده بودند. خیابان خاکی بود و سم اسب ها روی قلوه سنگ های خیابان صدا می کرد. آدم اگر خم می شد و نگاه می کرد گاهی از زیر سم اسب ها جرقه می پرید. درشکه با فانوس روشن از زیر طاقی درخت ها می گذشت. چراغ های کم نور خیابان پایه های تیر چوبی داشتند و حباب سفیدی به شکل یک جور کلاه لبه دار. دور تا دور زیر لبه حباب به خط سیاه چیز هائی نوشته بودند که من هنوز نمی توانستم بخوانم.

خیابان را غروب به غروب با سطل های بزرگ آب می پاشیدند و با جاروهای دسته بلند جارو می کردند. دو طرف خیابان کیپ هم درخت درآمده بود، درخت های انبوه که شاخه هایشان سر به هم آورده و روی خیابان را طاق زده بود، جوری که آدم از سر چهارراه که نگاه می کرد سرتاسر خیابان مثل یک دالان دراز سبز بود، از قنات سر چهارراه که از زیر دیوار باغی در می آمد در جوب های دو طرف دائم آب می رفت.

آب مثل اشک چشم صاف که خزه های بلند سبز و سرخ را تاب می داد و هوهو می کرد و می رفت. زالوئی از لجن کف جوب زالو می گرفت و لای لنگ خیسی زالوئی دراز و لاغر و سیاه بود و چشم های گود و قبای دراز خاکستری داشت. صدایش که بلند می شد« زال هووو» ما پا می گذاشتیم به فرار.

این دفعه اولی بود که ما را به سینما می بردند. سینما آن سر دنیا در محله های روشن و دلبازی بود، محله هائی که ریخت در دیوار و گذر و دکان ها و سر و لباس آدم ها و همه چیزش با محله های ما فرق داشت.

دانلود رمان بازگشت یکه سوار 
3.9 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان بازگشت یکه سوار 
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها