رمان بازگشت یکه سوار
عنوان | رمان بازگشت یکه سوار |
نویسنده | پرویز دوائی |
ژانر | زندگینامه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 222 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان بازگشت یکه سوار اثر پرویز دوائی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان بازگشت یکه سوار
کروک درشکه را خوابانده بودند و من سرم بالا بود و گاهی از لابلای شاخ و برگ درخت ها چراغ خیابان پیدا می شد و نورش که زرد بود پر از سایه برگ ها روی سرما می افتاد، بعد رد می شدیم و دوباره توی درشکه تاریک می شد و من همینطور سرم بالا بود که کی می رسیم به زیر دایره نور.
ما بچه ها را روی صندلی تاشوی کوچک، پشت به پشت با درشکه چی نشانده بودند. خیابان خاکی بود و سم اسب ها روی قلوه سنگ های خیابان صدا می کرد. آدم اگر خم می شد و نگاه می کرد گاهی از زیر سم اسب ها جرقه می پرید. درشکه با فانوس روشن از زیر طاقی درخت ها می گذشت. چراغ های کم نور خیابان پایه های تیر چوبی داشتند و حباب سفیدی به شکل یک جور کلاه لبه دار. دور تا دور زیر لبه حباب به خط سیاه چیز هائی نوشته بودند که من هنوز نمی توانستم بخوانم.
خیابان را غروب به غروب با سطل های بزرگ آب می پاشیدند و با جاروهای دسته بلند جارو می کردند. دو طرف خیابان کیپ هم درخت درآمده بود، درخت های انبوه که شاخه هایشان سر به هم آورده و روی خیابان را طاق زده بود، جوری که آدم از سر چهارراه که نگاه می کرد سرتاسر خیابان مثل یک دالان دراز سبز بود، از قنات سر چهارراه که از زیر دیوار باغی در می آمد در جوب های دو طرف دائم آب می رفت.
آب مثل اشک چشم صاف که خزه های بلند سبز و سرخ را تاب می داد و هوهو می کرد و می رفت. زالوئی از لجن کف جوب زالو می گرفت و لای لنگ خیسی زالوئی دراز و لاغر و سیاه بود و چشم های گود و قبای دراز خاکستری داشت. صدایش که بلند می شد« زال هووو» ما پا می گذاشتیم به فرار.
این دفعه اولی بود که ما را به سینما می بردند. سینما آن سر دنیا در محله های روشن و دلبازی بود، محله هائی که ریخت در دیوار و گذر و دکان ها و سر و لباس آدم ها و همه چیزش با محله های ما فرق داشت.
- انتشار : 28/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403