رمان دختران مطرود
عنوان | رمان دختران مطرود |
نویسنده | سایمون سنت جیمز |
ژانر | معمایی، جنایی، ترسناک، درام، خارجی |
تعداد صفحه | 315 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دختران مطرود اثر سایمون سنت جیمز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان “دختران شکسته” اثر “سایمون سنت جیمز”، مخاطب را به دنیای پر رمز و راز دخترانی میبرد که در حاشیه جامعه رها شدهاند. این دختران، که به دلایل مختلفی از جمله هوش بالا، مشکلات رفتاری یا حتی تولد نامشروع طرد شدهاند، در مدرسه شبانهروزی آیدلوایلدهال گرد هم آمدهاند. نویسنده با مهارت، فضایی گوتیک و پر تعلیق خلق کرده و با استفاده از تکنیک رفت و برگشت زمانی، هیجان داستان را دوچندان میکند. این رمان موفق به کسب جوایز معتبری از جمله جایزه ریتا و جایزه آرتور الیس شده است.
در عمق داستان، “فیونا شریدان”، روزنامهنگاری است که همچنان درگیر معمای مرگ خواهرش است. بیست سال پیش، جسد خواهرش در نزدیکی آیدلوایلدهال پیدا شد و با وجود دستگیری دوستش به عنوان قاتل، فیونا به دنبال حقیقت پنهان است. خبر بازسازی آیدلوایلدهال، فیونا را به سمت این مکان مرموز میکشاند و او را درگیر رازهایی میکند که به طرز شگفتانگیزی با مرگ خواهرش مرتبط هستند.
“دختران شکسته” اثری جذاب و خواندنی است که با شخصیتپردازی قوی، داستان پرکشش و فضاسازی ماهرانه، خواننده را تا آخرین صفحه با خود همراه میکند. این کتاب به ویژه برای علاقهمندان به ژانر جنایی، معمایی و داستانهای گوتیک با محوریت شخصیتهای زن، توصیه میشود.
خلاصه رمان دختران مطرود
ساعت ده همان شب، فیونا به آپارتمان جیمی رسید. لپتاپ، دفترچههای یادداشت و بستهی ششتایی آبجو را همانطور که قول داده بود، همراهش آورده بود. جیمی در طبقهی بالای ساختمانی دوبلکس در مرکز بارونز زندگی میکرد. خانهی قدیمی ویکتوریایی که تا حدودی بازسازی شده و اجاره داده می شد. زن صاحبخانه از اين كه طبقهی بالا را به پلیس اجاره داده است، بیش از حد خوشحال بود. خانوادهای هم که با دو فرزند کوچكشان در طبقهی پایین زندگی میکردند از اينكه او همسایهشان بود خشنود بودند.
خیابان سه لاینی بود و محله صد سال پیش، زمانی که مردم بارونز روزگار بهتری داشتند، ثروتمندنشین بود. در حال حاضر عمارتهای ویکتوریایی بزرگ به چند آپارتمان تقسیم شده بود و برای سکونت والدین کارگران و بازنشستگان مورد استفاده قرار میگرفت. دوچرخههای زنگزده و اسباببازیهای رهاشدهی بچهها، چمنهای نیمه مرتب را از نظم انداخته بود. وقتی فیونا وارد شد، جیمی جینی کهنه و تیشرت خاکستری پوشیده و پشت لپتاپش پشت میز آشپرخانه نشسته بود.
تکلامپ بالای سرش روشن و بقیهی آپارتمان در تاریکی فرورفته بود. وقتی فیونا در را پشت سرش بست، جیمی همانطور که به پروندهای که مشغول مطالعهاش بود نگاه میکرد گفت: «شام خوردی؟ بقیهی غذا تو یخچاله.» فیونا وسایلش را در طرف دیگر میز گذاشت و کمی معطل کرد. شام نخورده بود و جیمی می دانست. قطعاً اول باید شام میخورد، اما ذهنش به خاطر چیزهایی که پیدا کرده بود در تکاپو بود و از او میخواست به کارش ادامه دهد. جیمی سرش را بالا گرفت و به او نگاه کرد، انگار ذهنش را میخواند.”
- انتشار : 30/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403