رمان خداحافظی طولانی
عنوان | رمان خداحافظی طولانی |
نویسنده | ریموند چندلر |
ژانر | پلیسی، جنایی، معمایی، کلاسیک، خارجی |
تعداد صفحه | 409 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان خداحافظی طولانی اثر ریموند چندلر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
برخی این کتاب را به عنوان بهترین کارهای “چندلر” معرفی میکنند. چندلر در نامهای به یکی از دوستان، این رمان را “بهترین کتاب من” نامید. این رمان به دلیل استفاده از داستانی گارآگاهی به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی و همچنین شامل عناصر اتوبیوگرافی از زندگی چندلر قابل توجه است. در سال 1955، این رمان جایزه ادگار بهترین رمان را دریافت کرد. بعدا به عنوان فیلمی با همین نام در سال 1973 اقتباس شد.
کتاب روایتی است از زندگی مردی به نام “تری لنوکس” که با دختری از طبقه ثروتمند آشنا میشود، اما چون خود از ثروت بهرهای ندارد با بیمهری دختر مواجه میگردد و ناگزیر از او فاصله میگیرد. سرانجام “تری” با مساعدت دوستش کارآگاه مارلو کاری در “لاسوگاس” مییابد و اوضاع او به شدت رو به بهبودی میرود و پول فراوان دست و پا میکند. او با تغییر وضع مالی خود به سراغ همان دختر میرود و با او ازدواج میکند. این امر البته با نارضایتی کارآگاه مارلو صورت میگیرد. یک چند سپری میشود تا این که “تری” با حالتی وحشتزده و تفنگ به دست نزد کارآگاه مارلو میآید و …
خلاصه رمان خداحافظی طولانی
دفعه اولی که چشمم به تری لنوکس افتاد، توی یه ماشین رولزرویس نقره ای رنگ بیرون تراس رستوران دنسرز مست بود. مسول پارکینگ ماشین را آورده بود و همونطور درو واز نگه داشته بود، چون پای چپ تری لنوکس هنوز بیرون ماشین آویزون بود. انگار یادش رفته بود که اصلا پای چپی هم داره. چهره اش جوون به نظر می اومد، ولی موهاش سفید استخونی بود. از چشمهاش پیدا بود که پاتیله، ولی از اون که می گذشتی قیافه اش مثل هر کس دیگه ای بود که تو جایی که فقط واسه سرکیسه کردن ساخته شده، پول زیادی خرج کرده بود. یه دختر کنارش بود. موهاش رنگ قرمز تیره دوست داشتنی ای داشت، رو لبهاش لبخند دوری بود و رو شونه هاش یه پالتو پوست خز آبی بود که تقریبآ باعث می شد اون رولزرویس مثل هر ماشین دیگه ای به نظر بیاد. اما نه. هیچی نمی تونه با رولزرویس این کار رو بکنه. مسول پارکینگ یکی از همون نیمچه خشن های معمولی بود که یه کت سفید تنش بود و اسم رستوران با نخ قرمز جلوش گلدوزی شده بود. دیگه داشت خسته می شد. صداش یه کم تند بود. «ببین، آقا. خیلی ناراحت میشی اگه پاتو بکشی تو ماشین تا من بتونم این در را همچین ببندمش؟ یا می خوای کاملا وازش کنم تا بتونی بیفتی بیرون؟»
دختره یه نگاهی بهش کرد که باید اقلا ده سانت از پشت شونه اش می زد بیرون. اما زیاد ناراحتش نکرد. با دیدن کسانی که تو رستوران دنسرز رفت و آمد می کنن، تصور آدم در مورد اینکه پول فراوون چی به روز شخصیت آدم می آره، به هم می ریزه. یه ماشین کورسی خارجی روباز اومد توی پارکینگ و یه مرد ازش اومد بیرون و با فندک ماشین سیگار درازش را روشن کرد. همینطور که خرامون از کنار اونها رد شد، ابری از بوی عطر بجا گذاشت و حتی زحمت اینو هم به خودش نداد که به رولز رویس به نگاه بکنهT لابد زیر نظرش نمی اومد. پایین پله های تراس مکثی کرد و عینک یه چشمی اش را زد به چشمش. دختره با لحن افسونگری گفت: یه فکر عالی دارم، عزیزم بیا یه تاکسی بگیریم بریم خونه تو و ماشین روبازت رو سوار شیم بزنیم بیرون برای رانندگی و رفتن به ساحل مانتسیدو. شب خیلی خوبیه یه عده را میشناسم که اونجا کنار استخر یه مجلس جشن دارن.
جوون مو سفید مؤدبانه گفت: خیلی متأسفم ولی دیگه آن ماشین رو ندارم. مجبور شدم بفروشمش.» از صدا و طرز حرف زدنش آدم فکر نمیکرد چیزی قوی تر از آب پرتقال خورده باشه. فروختیش عزیزم؟ یعنی چی؟ دختره روی صندلی ماشین خودش را شر داد و از طرف فاصله گرفت ولی صداش خیلی بیشتر از خودش دور شد. جوون گفت: یعنی مجبور بودم برای سیر کردن شکمم «اوه، فهمیدم دختره حالا دیگه انقدر سرد شده بود که حتی بستنی را هم آب نمی کرد. مسؤل پارکینگ حالا جوون موسفید را همون جایی دید که میخواست – یعنی تو قشر کم درآمد «ببین ناکس من باید یه ماشینو ببرم پارک کنم شاید یه وقت دیگه باز ببینمت. در ماشین را ول کرد و گذاشت کاملاً واز شه جوون مست بلافاصله از رو صندلی ماشین سر خورد و با خشتک شلوار افتاد روی اسفالت این بود که رفتم جلو و دوزاری مو انداختم وسط. مداخله کردن تو کار آدمهای مست همیشه اشتباهه. حتی اگه تو را بشناسه و دوستت داشته باشه همیشه ممکنه خودش را از دستت بکشه.
- انتشار : 02/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403