رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند
عنوان | رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند |
نویسنده | صدیقه بهروان فر |
ژانر | عاشقانه، انتقامی، هیجانی |
تعداد صفحه | 1244 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند اثر صدیقه بهروان فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سیدامیرعباسفرخی، پسر جوان و به شدت مذهبی است که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب میشود. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی کاری و شخصی امیرعباس میگذارد. امیرعباس درگیر ارائهی پایان نامهی دکترای معماریش است بعد از محکومیتش، از دانشگاه هم اخراج میشود این اجبار ها همچنان ادامه دارد تا جایی که میفهمد پشت تمام این اتفاقا، یه دشمن قدیمی با یه کینهی قدیمیتر هست که …
خلاصه رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند
دست امیر عباس که روی دهانش نشست. نفس در سینه اش حبس شد. امیرعباس با خشم غرید: -تمومش کن مهدیار. زینب تا همین چند ساعت پیش هر کار کرده، به خودش مربوطه ولی از وقتی اسمش اومده تو شناسنامه من، فقط و فقط زن منه. زن امیرعباس فرخی. هیچ کس حق نداره راجع به ناموس من بد فکر کنه، بد حرف زدن که پیشکش… مهدیار زیر دست او زد و سر پایین و بالا کرد.
-خیله خوب، خون خودت رو کثیف نکن داداش. زینب زن توئه درست، ولی حواست باشه زن تو قبل اینکه زنت باشه دختر عموی من بوده. ناموس من بوده. نمی تونم تو چشمات نگاه کنم و از خجالت که با تو و زندگیت و آبروت کرده، نمیرم. لب پایینش را زیر دندان برد و سر پایین انداخت. خروار خروار بغض توی گلویش تلنبار شده بود. مردانگی اش پیش مردترین کسی که میشناخت، زیر سوال رفته بود.
یکبار دیگر، جلوی امیرعباس سرافکنده و شرمنده بود. دست امیر عباس که روی بازویش نشست، به خودش آمد. رنگ چهره ی رفیقش به سفیدی می زد. صورتش خیس خیس بود. دلش می خواست فکر کند خیسی زیر چشمانش از عرقی است که می ریزد .دست زیر بازویش انداخت. -بریم داداش، ببخش سرپا نگهت داشتم و دارم برات قصه میبافم. امیرعباس چشم بست و نفسی تازه کرد…
- انتشار : 25/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403