رمان سهره طلایی

عنوانرمان سهره طلایی
نویسندهدانا تارت
ژانردرام، هنری، خارجی
تعداد صفحه867
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
رمان سهره طلایی

دانلود رمان سهره طلایی اثر دانا تارت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب “سهره‌ی طلایی” رمانی‌ست از دانا تارت که فیلمی نیز با اقتباس از آن ساخته شده است .
شخصیت اصلی داستان ، تئودور دکر ۱۳ ساله است که از یک بمب‌گذاری تروریستی در موزه هنری که مادرش در آن کشته می‌شود ، جان سالم به در برد و یک تابلوی نقاشی کوچک دوران طلایی هلندی را از آن جا با خود می‌برد . این تابلوی نقاشی یکی از معدود آثار برجای مانده کارل فابریتیوس ، نقاش مشهور هلندی است .
تئو دکر ، نوجوانی سیزده ساله است که در نیویورک زندگی می‌کند . پدر تئو ، او را ترک کرده و حالا ، خانواده‌ی دوستی ثروتمند از تئو نگهداری می‌کنند . سردرگمی از شروع زندگی جدید ، اذیت و آزار همکلاسی‌هایی که نمی‌دانند چگونه با او صحبت کنند و از همه مهمتر ، رنج غیرقابل تحمل فقدان مادر ، به تئو فشار روحی زیادی می‌آورد .
بنابراین ، تئو به تنها چیزی که او را یاد مادرش می‌اندازد ، پناه می‌برد : یک نقاشی کوچک و به شکل اسرارآمیزی مسحور کننده که در نهایت ، باعث ورود تئو به دنیای زیرزمینی هنر می‌شود . رمان سهره‌ی طلایی ، شخصیت‌هایی قابل باور را با تعلیق و نثری بسیار جذاب درهم می‌آمیزد و با آرامشی فیلسوف مأبانه ، به ژرف‌ترین اسرار عشق ، هویت و هنر می‌پردازد.

خلاصه رمان سهره طلایی

«دیوِ روان‌پزشک چندین‌بار گفت که دوست دارد من یک سرگرمی برای خودم جور کنم. اما از توصیه‌اش خوشم نیامد، چون تمام سرگرمی‌های پیشنهادی‌اش (راکت‌بال، تنیس روی میز، بولینگ) به طرز باورنکردنی پیش‌پاافتاده به نظر می‌رسیدند. اگر خیال می‌کرد ورزشی مثل تنیس روی میز می‌تواند کمک کند که از عزای مادرم بیرون بیایم، واقعاً خُل بود، هرچند اغلب بزرگ‌ترها همین نظر را داشتند؛ معلم انگلیسی‌ام مجله‌های بی‌محتوایی را به من می‌داد؛ خانم سوانسن پیشنهاد داده بود که بعد از زنگ خانه به کلاس نقاشی بروم؛ انریکه پیشنهاد داده بود که مرا به تماشای بیس‌بال در زمین بازی خیابان ششم ببرد؛ و حتی آقای باربر هر از گاهی تلاش می‌کرد مرا به ماژیک و پرچم‌های دریایی علاقه‌مند کند.

وقتی توی اتاق خاکستری‌رنگ و رعب‌انگیزِ خانم سوانسن بودم، اتاقی که بوی چای معطر و ترخون می‌داد و کپه‌ای از مجله‌های مختلف روی میز مطالعه‌اش بود و موسیقی ملایم آسیایی در پس‌زمینه‌اش پخش می‌شد، از من پرسیده بود:

ـ دوست داری اوقات فراغتت را چی‌کار کنی؟

ـ نمی‌دانم، دوست دارم کتاب بخوانم، فیلم تماشا کنم، بازی کامپیوتری کنم.

وقتی دیدم همین‌طور دارد نگاهم می‌کند، دوباره گفتم:

ـ نمی‌دانم.

نگران به نظر می‌رسید.

ـ تئو، این‌ها همه خوبند، اما بهتر بود که دنبال فعالیت‌های گروهی می‌رفتی. یک کار دسته‌جمعی، چیزی که بتوانی با سایر بچه‌ها انجام بدهی. هیچ‌وقت فکر کردی که دنبال یک نوع ورزش بروی؟

ـ نه.

ـ من نوعی ورزش رزمی می‌کنم به نام آیکیدو که فن کشتی و دفاع ژاپنی است، نمی‌دانم تا حالا اسمش را شنیده بودی یا نه. از حرکات خودِ حریف برای دفاع از خودمان استفاده می‌کنیم.

نگاهم را از او برگرداندم و به تابلوی پشت سرش زل زدم.»

***

ساعت هشت و نیم صبح بود و من با قلبی که داشت می ترکید وارد ساختمان انبار نگهداری کالا شدم. آرواره ام سفت شده و دندان هایم به هم ساییده می شدند. طلوع آفتاب و شروع ساعت کاری اداره ها: قیل وقال صبحگاهی عابرهای پیاده، سرحال و شاداب. ساعت ده و پانزده دقیقه من روی زمین اتاقم در خانه ی هابی نشسته بودم و سرم مثل موی بافته شده تاب می خورد. کنارم روی موکت دو کیسه ی خرید افتاده بود؛ یک چادر مسافرتی که هرگز استفاده نشده بود؛ یک روبالشی کرم رنگ نخی که هنوز بوی اتاقم در وگاس را می داد؛ یک قوطی پر از قرص اکسی کدون و مرفین که می دانستم باید توی توالت بیندازم و سیفون را بکشم، و نوارچسب درهم پیچیده که با دقت فراوان به کمک چاقوی مخصوص بریده بودم، بیست دقیقه کار درنهایت دقت و ظرافت، نبض سرانگشتانم از ترس این که مبادا یک وقت نقاشی آسیب ببیند، همین طور می زد.

شهودی به من گفت که خنده، نور بود و نور، خنده؛ و این که راز کائنات همین بود.

از کسانی که بیش از حد دوستشان داری، دوری کن. آن ها کسانی هستند که تو را خواهند کشت.

دانلود رمان سهره طلایی
107.72 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سهره طلایی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها