رمان در قند هندوانه
عنوان | رمان در قند هندوانه |
نویسنده | ریچارد براتیگان |
ژانر | ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 179 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان در قند هندوانه اثر ریچارد براتیگان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آیا زندگی و دنیا پس از فرا رسیدن آخرالزمان ادامه خواهد یافت؟ کتاب در قند هندوانه نوشتهی ریچارد براتیگان، اثری پست مدرن دربارهی یک آرمانشهر پس از فروپاشی جهان است. خورشید هر روز با رنگی تازه طلوع میکند و انسانهای منزجر از خشونت، در مکانی به نام آیدث غرق در شیرینی هندوانههای رنگارنگ هستند و آدم و حوا با چهرهای مدرن در این باغ عدن خودساخته سرگردانند. روایتی زیبا، متفاوت و البته تکاندهنده …
خلاصه رمان در قند هندوانه
در قند هندوانه کارها میگذشت و باز هم میگذشت، هم چنان که عمرم میگذشت. در قند هندوانه دربارهی این موضوع برایتان میگویم چون من در اینجایم و شما دور از آن هر جا هستید، باید منتهای تلاشمان را بکنیم. برای سفر کردن خیلی دور است و اینجا هم چیزی برای سفر کردن نداریم، به جز قند هندوانه. امیدوارم از کار در بیاید. من در کلبهای نزدیک IDEATH زندگی میکنم. IDEATH را میتوانم از پنجره ببین،م زیباست با چشمان بسته هم میتوانم ببینم و حسش کنم. الان سرد است و مثل هر چیزی که در دست بچهای باشد شکل میگیرد. نمیدانم آن چیز چه میتواند باشد. در IDEATH هماهنگی ظریفی وجود دارد. مناسب حال ماست. کلبه کوچک است، اما مثل
زندگیام دلپذیر و راحت است و درست مانند هر چیزی که در این جا وجود دارد از چوب کاج قند هندوانه و سنگ ساخته شده است. زندگی هامان را به دقت از قند هندوانه ساختهایم و بعد به بلندای رؤیاهامان جادههایی را طی کردهایم که دو طرفش را دو ردیف کاج و سنگ پوشاندهاند. یک تختخواب دارم، یک صندلی یک میز و صندوق بزرگی که چیزهایم را در آن میگذارم. فانوسی دارم که شبها با روغن هندوانه قزل آلا میسوزد. این موضوع دیگری ست. بعداً دربارهاش برای تان میگویم، زندگی آرامی دارم. کنار پنجره میروم و باز به بیرون نگاه میکنم. خورشید از گوشهی کشیدهی ابری میدرخشد. سه شنبه است و خورشید طلایی رنگ است. میتوانم جنگل کاج و رودخانههایی را ببینم
که از آن جنگلهای کاج سرچشمه گرفتهاند. رودخانه ها سرد و زلالاند و ماهی قزل آلا در رودخانههاست. بعضی از رودخانه ها فقط چند اینچ عرض دارند. رودخانهای را میشناسم که نیم اینچ عرض دارد. میشناسم چون اندازهاش گرفتم و تمام روز کنارش نشستم. اواسط بعد از ظهر باران گرفت. ما در اینجا هر چیزی را رودخانه میگوییم ما این جور مردمی هستیم. میتوانم مزارع هندوانه را ببینم که رودخانههایی از میانشان میگذرد. در جنگل کاج و در مزارع هندوانه پلهای بسیاری هست. جلو این کلبه پلی قرار دارد. بعضی از این پلها از چوب ساخته شدهاند. فرسوده و رنگ و رو رفته مثل باران و بعضیهاشان از سنگهایی که از دور دستها جمع آوری شده و با همان نظم قبلی آن را ساختهاند …
- انتشار : 11/12/1403
- به روز رسانی : 13/12/1403