رمان دخترک سیاه در جستجوی خدا
عنوان | رمان دخترک سیاه در جستجوی خدا |
نویسنده | جورج برنارد شاو |
ژانر | فلسفی، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 119 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دخترک سیاه در جستجوی خدا اثر جورج برنارد شاو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شخصیت اصلی رمان دخترک سیاه در جستجوی خدا، دخترکی است که در قاره سیاه بر اثر تبلیغ مبلغین مسیحی اروپایی به دین عیسی علاقهمند میشود و پس از مراسم غسل تعمید به آیبن مسیحیت در میآید. وی با سیهچردگی پسر خدا «عیسی مسیح» با موهای مجعد، که مبلغین مسیحی در کلیسا به نمایش گذاشتهاند آشنا میگردد. دخترک سیاه پس از مدتی متوجه میشود که رنگ و ساختار چهرهی پسر خدای آفریقایی با پسر خدای اروپایی کاملا متفاوت است. در اروپا مسیح چشمانی آبی و موهای بلوند و روشن دارد، و این با آنچه که مبلغین مسیحی در قاره سیاه به نمایش میگذارند فرق فاحشی دارد. این آگاهی ناخوشایند سبب میشود که دخترک سیاه کوله بار معنوی خود را بر میدارد و به سیاحتی طولانی درجستجوی خدا به راه میافتد. جرج برناد شاو این داستان را با قلمی شیرین و پر از کنایه، با مهارتی که ویژه اوست نوشته و البته چوب تکفیر کلیسا را هم نوش جان کرده است …
خلاصه رمان دخترک سیاه در جستجوی خدا
دختر سیاه از سر دسته باربران پرسید: این کدام هیئت اکتشافی است؟ رئیس سیاهان گفت معروفند به کاروان کنجکاوان. -از سفیدهای خوبند یا از سفیدهای بد؟ -آدمهای بی فکری هستند. اغلب سر هیچ با هم دعوا میکنند و از آدم چیز میپرسند فقط برای اینکه سؤالی کرده باشند. یکی از خانمهای سفید پوست فریاد زد. -آهای دختر اینجا چه میکنی برو دنبال کارت تو نمیشود اینجا بمانی، حواس مردها را پرت خواهی کرد. دختر سیاه جواب داد: بهمان اندازه که تو حواس آنها را پرت میکنی. زن سفید پوست گفت: دختر پررو من پنجاه سالم است، من پوست دیگر خنثی هستم اینها بمن عادت کردهاند برو دنبال کارت… دختر سیاه با لحنی تحقیرآمیز گفت: نترس اینها سفید پوست نیستند.
-بگو ببینم چرا اسمتان را کاروان کنجکاوان گذاشتهاید؟ در چه چیزی میخواهید کنجکاری کنید آیا راجع به خدا کنجکاری میکنید؟ سفید پوستها بقدری از این حرف خندیدند که آنها هم که چرت میزدند بیدار شدند و سایرین شوخی را برای آنها نقل کردند و یکی از آقایان پاسخ داد: چندین قرن است که در دنیای متمدن دیگر راجع به این موضوع کسی کنجکاری نمیکند دیگری گفت باید بگوئیم که از قرن پانزدهم به این طرف شکسپیر میشود گفت که دیگر اعتقادی بخدا نداشت… سومی گفت اما شکسپیر که همه کس نمیشود. سرود ملی را در قرن هجدهم ساختهاند و در این سرود میبینید که ما بخدا فرمان میدهیم کارهای کثیف سیاسی ما را بر ایمان انجام دهد.
آقای دومی پاسخ داده این همان خدایی است که در قرون وسطی فرض میکردند بما فرمانروائی میکند و دماغ ما را به دم چرخ چاقو تیز کنی میدهد ولی طبقه بورژوا پیدا شد و وظائفی که طبقه اشراف زمان ملوك الطوائفی در مقابل مزایای آن دوره داشتند از میان رفت. خدای تازهای پیدا شد که طبقات بالا بار امر میدهند و دماغش را بچرخ چاقو تیز کنی میگذارند. -ای بر پدر سیاستهای کثیف این طبقه و حقههای دغل بازانه آنها لعنت… آقای اولی گفت بلی ولی یا خدای سومی هم هست که خدای کاسبکارها میباشد و وظیفهاش این ست که هر چه این کسبه در عرض هفته حقه بازی و نادرستی میکنند و کرام الکاتبین و فرشته موکل گناهان آنها را در لوح ثبت مینماید روزهای یکشنبه …
- انتشار : 11/12/1403
- به روز رسانی : 13/12/1403