رمان امیلی و صعود
عنوان | رمان امیلی و صعود |
نویسنده | ال ام مونتوگومری |
ژانر | ادبیات تاریخی، ادبیات داستانی، ادبیات کلاسیک، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 472 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان امیلی و صعود (جلد دوم) اثر ال. ام مونتوگومری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمانهای سهگانه امیلی که ما را در ماجراها رویاها و عشقهای امیلی استار مزرعه نیومون شریک میکنند خواننده را در هر سنی که باشد جذب خود میکنند. همانگونه که سری رمانهای کلاسیک آن شرلی و قصههای جزیرهی ال.ام.مونتگمری نسلهای مختلف را غرق در لذت کردند انتظار میرود رمانهای امیلی نیز تجربه دلچسب دیگری به همراه داشته باشند. امیلی استار با عشق به نوشتن متولد شده است. او یک دختر یتیم ساکن مزرعه نیومون است و نوشتن به او توان روبه رویی با تلخیها و سختیها را میدهد …
خلاصه رمان امیلی و صعود
بعضی از ما لحظهها و ساعتهایی را به یاد میآوریم که در آنها یکی از نقاط عطف مسیر عمرمان را طی کردهایم؛ ساعت شگفت انگیزی را که از کودکی به نوجوانی قدم گذاشتهایم، ساعت سحرآمیز و زیبا یا شاید تکان دهنده و تلخی را که نوجوانیمان ناگاه به بزرگ سالی بدل شده ساعت مایوس کنندهای را که به ما فهمانده جوانی را پشت سر گذاشتهایم و ساعت از نفس افتاده و حسرت برانگیزی را که گذر زمان را به یادمان آورده است. امیلی استار هرگز شبی را که در آن اولین نقطه عطف زندگیاش را رد کرد و کودکی را برای همیشه پشت سر گذاشت از یاد نبرد. هر تجربهای زندگی را غنیتر میکند و عمق این تجربه هر قدر بیشتر باشد غنای بیشتری به زندگی میبخشد. آن شب با همه ترس و
رمز و راز و سرخوشی غریبش ذهن و قلب دختر را به اندازه تجربهای چند ساله پخته تر کرد. یکی از شبهای اوایل جولای بود. آن روز هوا به شدت گرم بود و خاله الیزابت طوری کلافه شده بود که تصمیم گرفت به جلسه دعا نرود. خاله لورا و پسر عمو جیمی و امیلی رفتند قبل از رفتن امیلی از خاله الیزابت اجازه گرفت بعد از جلسه با ایلزه برنلی به خانه شان برود و شب آنجا بماند. چنین چیزی به ندرت پیش میآمد، چون خاله الیزابت به طور کلی با شب بیرون ماندن موافق نبود. اما دکتر برنلی آن شب باید جایی میرفت و خدمتکار هم قبلاً به خاطر شکستگی قوزکش به مرخصی رفته بود ایلزه از امیلی خواسته بود شب پیشش برود و امیلی هم اجازهاش را گرفت. ایلزه که فکر نمیکرد
خواستهاش برآورده شود از اجازه گرفتن امیلی خبر نداشت و قرار بود در جلسه دعا خبردار شود. اگر ایلزه دیر نمیکرد امیلی قبل از شروع جلسه او را در جریان میگذاشت و احتمالاً بدبیاریهای بعدی پیش نمیآمدند اما ایلزه طبق معمول دیر کرد و بقیه وقایع یکی پس از دیگری پیش آمدند. امیلی روی نیمکت ماری تقریباً بالای کلیسا کنار پنجرهای نشست که رو به بیشه کاج و افراهایی باز میشد که کلیسای کوچک را احاطه کرده بودند. این جلسه یکی از آن جلسههای هفتگی و خلوت همیشه نبود بلکه جلسه ویژهای در رابطه با مشارکتهای یکشنبهها بود و سخنران همان آقای جانسون جوان پرشوری نبود که امیلی با وجود اشتباهی که در مهمانی شام آن شب کرده بود، دوستش داشت و …
- انتشار : 24/11/1403
- به روز رسانی : 27/11/1403