رمان خانواده نیک اختر
عنوان | رمان خانواده نیک اختر |
نویسنده | ایرج پزشک زاد |
ژانر | اجتماعی، طنز |
تعداد صفحه | 160 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان خانواده نیک اختر اثر ایرج پزشک زاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان، حکایت زن و شوهری ایرانی است به نام محمود و بدری نیک اختر که پس از انقلاب به اتفاق فرزندان (فرهاد و فرشته)، مادر بدری و فاطی که یک دختربچه دهاتی است به آمریکا مهاجرت میکنند و در آنجا اتفاقاتی را از سر میگذرانند. این مطالب به زبان طنز بازگو شده است.
خلاصه رمان خانواده نیک اختر
خانم بدری نیک اختر با تلفن با خواهرش ملیحه مشغول صحبت است. برای اینکه بتواند ضمناً به آرایش ابروها جلوی آینه ادامه بدهد، بلندگوی تلفن را به کار انداخته است. در نتیجه صدای ملیحه نیز شنیده می شود. خانم بزرگ مادر بدری در سمت دیگر اتاق نشیمن با چادر نماز سر سجاده نشسته است. نماز را تمام کرده تسبیح میاندازد و کتاب دعا می خواند. بدری- نه ،خواهر گمان نکنم بانک خیلی فشار آورده، یعنی اگر تا آن موقع نتوانیم خودمان مشتری پیدا کنیم باید خانه را تخلیه کنیم بدهیم دست بانک که خودش بفروشد و طلبش را بردارد، اما محمود را که میشناسی میگوید درستش میکنم، میگوید هیچ بانکی زورش به من نمیرسد یعنی میخواهد خودش مشتری پیدا کند که کار به حراج نکشد. چون به اعتبارش لطمه میخورد. ملیحه- نمیشد آن یکی آپارتمانتان را بفروشید و قرض بانک را بدهید؟ بدری- آن آپارتمان که میدانی مستأجر دارد آپارتمان با مستأجر را هم اگر بخرند نصف قیمت میخرند.
ملیحه – تکلیف خانه تهران هم که توقیف کرده اند معلوم نشد؟ بدری نه، والله دنبالش هستیم یک وعده هائی هم داده اند. تا حالا کلی رشوه داده ایم. اما مگر سیرمونی دارند؟ البته محمود ول کن قضیه نیست. یک کارهائی کرده و یک قرار مدارهایی گذاشته که من سر در نمی آورم… بگو ببینم آن طرف شما هوا چطور است؟ ملیحه- تا دلت بخواهد باران تا مغز استخوانمان نم کشیده. نگفتی فرشته جون و ففرجون چطورند، مامان چطورند؟ بدری- فرشته دیروز زنگ زد بد نبود میدانی که چند روز است با رابرت بوی فرندش رفته اند کوه. ملیحه – مامان چطورند؟ بدرى – الحمد الله بد نیستند اینجا نشسته اند سر نماز.
***
سمعک مامان: ملیحه – گوششان چطور است؟ بدری – خراب گاهی سمعکشان را میگذارند گاهی نمیگذارند چون اذیتشان میکند یک وقت اصلاً صدا را نمی رساند. یک وقت صدای توپ میکند. چیز کهنه مزخرفی است. دیدی که چقدر دم و دستگاه و پیچ و مهره و سیم دارد. ملیحه- خوب چرا یک سمعک حسابی نمیگیرند؟ امروز دیگر سمعکهائی ساخته اند اندازه یک بادام که به گوشهای صد درصد کر هم مقداری صدا میرساند. مامان چرا به این سمعک عهد بوق چسبیده اند؟ بدری – بیا از خودشان بپرس هرچی التماسشان کرده ایم فایده نکرده می گویند این سمعک را آسید صالح رمال خرج راهش را داده اند، برده … . بعد گذاشته توی گوششان. ملیحه – پس حالیشان کنید که این مسائل حتماً کار ساز نبوده که سمعک اینقدر
خراب میشود. بدری- آن وقت دوباره باید …..
ملیحه ـ به هر حال دلم برای شماها خیلی میسوزد. چون آن دفعه که دیدمشان مثل اینکه توی سمعک خرناس امیر لشکر اجنه را می شنیدند که از گوششان برداشتند. نتیجه اینکه من از بس داد زدم سه روز گلودرد داشتم. بدری- البته این خرابی سمعک به همۀ گرفتاری هایش یک خوبی دارد که آدم میتواند توی این خانه لااقل دو کلمه حرف بزند. آن اولیها که سمعکشان کار میکرد تا می آمدیم دو کلمه راجع به کارهای مردم حرف بزنیم جگرمان را خون میکردند که غیبت نکنید پشت سر کسی که حرف می زنید مثل اینست که گوشت تنش را میخورید روز قیامت برای هر یک دقیقه غیبت باید هزار سال حساب پس بدهید. فکرش را بکن اگر الان سمعک به گوششان بود مگر میگذاشتند من و تو دو کلمه حرف بزنیم.
- انتشار : 01/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403