رمان تبهکاران مخوف

عنوانرمان تبهکاران مخوف
نویسندههوراس مکوی
ژانرمعمایی، جنایی
تعداد صفحه161
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان تبهکاران مخوف اثر هوراس مکوی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کشتی اقیانوس پیما با سرعت زیادی سینه امواج را می‌شکافت به طرف انگلستان و بندر “دوور” پیش می‌رفت. اغلب مسافرین در صحنه کشتی روی صندلی‌های راحتی نشسته و با فراغت خیال به گفتگو و صحبت‌های گوناگون مشغول بودند. در کنار یکی از نرده‌های کشتی جوانی ایستاده و به امواج خروشان دریا خیره گشته بود و گویا به هیچ وجه به آمد و رفت‌ها, خنده‌ها و گفتگوهایی که در پشت سر او یعنی در عرشه‌ی کشتی روی می‌داد توجه نداشت. در این بین شخص تنومندی به جوانی که در کنار نرده ایستاده بود نزدیک شد و …

خلاصه رمان تبهکاران مخوف

صبح روز بعد آقای تامسون رئیس اداره کارآگاهي يك عده زیادتر از سی نفر از زیرک ترین پلیس‌های خود را بوسیله هربرت داویس که از با هوشترین کارآگاهان اداره بود به بانك مشهور اسكاتلند فرستاد تا آنجا را از دستبرد محافظت نمایند. هنگام ظهر که دو ساعت و نیم بموقع معهود مانده بود پلیسان با کمال جدیت تمام گوشه‌های بانک را گردیدند و در ساعت يك بعد از ظهر برای اطمینان خاطر حتی جیب‌های خود را نیز گشتند. در خارج بانك ازدحام غریبی برپاشده بود، مردم برای نزديك شدن بدرب بانك كوشش و تقلا می‌نمودند. در این اثنا آقای تامسون با قیافه خندانی از تاکسی پیاده شد و بعد از ملاحظه وضعیت مرتب پلیسان، به آقای ربسون نزديك شده گفت:

آقای ربسون دیگر خیال شما راحت باشد زیرا بهیچ وجه دزدان نمی‌توانند با وجود این آقایان گردن کلفت اقدامی بکنند. ربسون که قیافه‌ای خندان و بشاش داشت گفت: آقای تامسون بی‌نهایت متشکرم، زیرا تا اندازه‌ای مرا امیدوار نمودید ولی باور کنید که دیشب هرچه سعی کردم بخوابم، خوابم نمی‌برد، در همان اثناء صدای زنگ تلفن اطاقم مرا بخود آورد برخاسته تصور کردم شما هستید گوشی را برداشتم. صدای خشنی گفت آلو.. کجائید.. گفتم اینجا منزل آقای ربسون رئیس بانك اسكاتلند است. از آنطرف گفت آه! خود شما آقای ربسون هستید؟ پرسیدم شما کیستید؟ ناگهان خنده مهیبی جواب پرسشم را داد. عصبانی گشتم پرسیدم آخر شما کیستید؟ در جواب گفت:

خیلی عجله دارید، کسی که رئیس بانك است نباید اینقدر در کارها عجول باشد و اگر مایلید طرفتان را بشناسید تامل کنید بزودی او را خواهید شناخت، و این راهم بگویم که اگر پلیس را دخالت نداده بودید ممکن بود که در سرقتمان تخفیفی قائل شویم. دیگر صدائی در تلفن نشنیدم اکنون باندازه‌ای متوحشم که اندازه ندارد! تامسون گفت حالا که چنین فرمودید لازمست که بشما اطلاع دهم نظیر اخطاری که بشما شد بمن نیز گردید. یکی دیروز عصر هنگامی که می‌خواستم خدمت برسم و یکی هم امروز و هر دو شامل این بود که بعد از این در کارهای این دسته مخوف دخالت نکنیم وگرنه سرنوشت رفقایمان را پیدا خواهیم نمود. تصور نمی‌کنم که این صدای حقیقی رئیس آن‌ها باشد …

دانلود رمان تبهکاران مخوف
6.07 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان تبهکاران مخوف
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها