رمان صوتی 24 ساعت از زندگی یک زن
عنوان | رمان صوتی 24 ساعت از زندگی یک زن |
نویسنده | اشتفان تسوایگ |
ژانر | صوتی، کلاسیک، اجتماعی |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان صوتی 24 ساعت از زندگی یک زن اثر اشتفان تسوایگ به صورت فایل صوتی (mp3) قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این رمان، 24 ساعت از زندگی «خانم سین» به روایت خودش است؛ زنی سالخورده که تصمیم میگیرد داستان زندگیاش را برای یک جوان بازگو کند… روزی عجیب و غیرمعمول از زندگی «خانم سین»، اینگونه آغاز میشود. این شخصیت که به تازگی با رنج ازدستدادن مواجه شده و بهدنبال هیجان و معنایی تازه در زندگی خود است، به درون دنیای نورهای درخشان یک کازینو و عشق غریبهای دردمند کشیده میشود و هدفی جدید را در زندگی خود کشف میکند؛ اما به چه قیمتی؟ تسواک در رمان «24 ساعت از زندگی یک زن» به کاوش در قدرت عشق، تنهایی و افسوس میپردازد؛ احساساتی که میتوانند تا آخر عمر با انسان همراه باشند …
خلاصه رمان صوتی 24 ساعت از زندگی یک زن
فردای اون روز خانم سین رو توی باغ دیدم سر میز گفتگویی طولانی داشتیم. وقتی شب شد آماده بودم به اتاقش برم، به حرف هایی که میونمون رد و بدل شده بود فکر کردم امیدوار بودم براش کاری کنم هر چند کوچیک. با چند ضربه آروم در اتاقش باز شد انگار پشت در منتظرم بود. اتاق نیمه تاریک بود نور چراغ کوچیک تا حدی وسایل اتاق و قابل دیدن کرده بود. خانم سین با طمانینه ای که نشون از پختگیش داشت صندلی رو آورد و مقابلم نشست. مثل کسی که بارها صحنهی نمایش و تمرین کرده بر اوضاع مسلط بود. لحظاتی بینمون سکوت برقرار بود، سکوتی که توان شکستنشو نداشتم دلیلی
هم برای سخنرانی نداشتم، من برای شنیدن آمده بودم نه حرف زدن. نگاه خانم سین روی میز خیره مونده بود انگار تو ذهنش کتابی رو ورق میزد تا به صفحهی مورد نظرش برسه. صدای خفیف موسیقی از سالن پایین به گوش میرسید. توی سکوت ذهنم و روی قطعه موسیقی متمرکز کردم. سنگینی فضا برای خانم سین ناراحت کننده تر از من بود، صداشو صاف کرد و گفت: اگه آدما میدونستن چطور سر صحبت و باز کنن، دیگه حرفی تو سینه ها تلنبار نمیشد که بعد بخواد آزارمون بده ولی مشکل دقیقا همینه دو روزه حرفامو مرور میکنم اما هنوز نمیدونم چطور و از کجا شروع کنم. حتما
میگین چرا میخوام اسرارمو با شما در میون بزارم میدونم، میدونم باور داستانم براتون سخته، اما شما تنها آدمی هستین که میشه کل داستان رو بهش بگم. چیزی به اندازهی اتفاقی که میگم تو زندگیم ویران کننده نبوده، ماجرایی که در ۲۴ ساعت شروع و تمام شد ولی سالهاست روحم رو آزار میده، روزی نیست بهش فکر نکنم، مدام از خودم میپرسم، چطوری در یک لحظه همه وجود آدم زیر و رو میشه، چطوری یهو عقلت رو از دست میدی و همه چی رو زیر پا میزاری. هذیون و عذاب وجدان همیشه مثل سایه باهامه، اما از روزی که نظرتون رو راجع به مادام هانریت شنیدم دلگرم شدم …
- انتشار : 29/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403