رمان دروغ پنهان شوهر بیوه زن
عنوان | رمان دروغ پنهان شوهر بیوه زن |
نویسنده | فریدا مک فادن |
ژانر | معمایی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 145 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دروغ پنهان شوهر بیوه زن اثر فریدا مک فادن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
برخی رازها تا زمان زنده بودن افراد سر به مهر میمانند و تنها پس از مرگ برملا میشوند. در کتاب دروغ پنهان شوهر بیوهزن، نوشتهی فریدا مک فادن، همین اتفاق برای آلیس میافتد. او که دو هفته پیش شوهرش را از دست داده، به مرور با حقیقتهایی دربارهی زندگی همسرش روبهرو میشود …
خلاصه رمان دروغ پنهان شوهر بیوه زن
قصد داشتم به سمت خانه برانم اما در عوض مسیرم را عوض میکنم و به جایی کاملاً متفاوت میرانم… جایی که آخرین بار دو هفته پیش از آن بازدید کردهام و تا پنج دقیقه پیش اصلاً قصد نداشتم به آنجا بازگردم. بیست دقیقه دیگر پشت فرمان میمانم وقتی فکرهای مختلفی توی ذهن آدم میچرخد رانندگی کردن کار دشواری است. رادیو را روشن میکنم تا سعی کنم خودم را آرام کنم اما صدای بلند موسیقی پاپ بیشتر آشفتهام میکند. سعی میکنم در رادیو ایستگاهی پیدا کنم که شنیدنش راحتتر باشد اما در نهایت تسلیم میشوم و کلاً خاموشش میکنم. بعد از مدتی که بیشتر از بیست دقیقه به نظر میرسد به مقصدم میرسم از لکسوسم پیاده میشوم و همان جا میایستم به
میلههای فولادی مقابلم خیره میشوم. نمیخواهم داخل شوم اما میدانم که فقط به این شکل میتوانم آرامش پیدا کنم. از گورستانها متنفرم. کتم را بیشتر روی سینه ام میفشارم و شانههایم را صاف نگه میدارم. سپس از دروازه گورستانی میگذرم که شوهرم را دو هفته پیش در آن دفن کردهام. جدای از لرزی که با فکر چیزی که زیر آن زمین دفن شده به جانم میافتد گورستان خیلی زیبایی است موقع برنامه ریزی مراسم تشییع جنازه متصدی مراسم به من عکسهای اینجا را نشان داده بود. میدانستم که گرنت این ردیف سنگ قبرهای سفید در محاصره چمن های سبز را تأیید میکند. محیط گورستان با گلهای رز سرخ روشن تزیین شده است و مسیر پیاده روی بیعیب و نقصش به
بازدید کنندگان این امکان را میدهد که به راحتی و بدون زیر پا گذاشتن چمنها در گورستان راه بروند. زمانی که متصدی تشییع جنازه این زمین را به من میفروخت پرسیده بود که آیا میخواهم دو تکه زمین کنار هم بخرم تا روزی در کنار شوهرم آرام بگیرم؟ به او گفته بودم: نه، نیازی به این کار نیست. پژواک صدای کوبیدن پاشنههای کفشم به زمین مانند صدای صاعقه در گورستان آرام است. اینجا آدمهای زنده انگشت شمار دیگری هستند که برای دیدار قبور بستگان خود آمدهاند. اما بیشتر بازدید کنندگان ساکتاند. فکر میکنم گورستان جایی برای گفتگوهای پرشور نیست. مسئول تشییع جنازه قطعه هشتاد و شش را به من فروخته بود. وقتی به ردیفهای پشت هم سنگ قبرها نگاه میکنم …
- انتشار : 26/11/1403
- به روز رسانی : 27/11/1403