رمان قدم رو نور
عنوان | رمان قدم رو نور |
نویسنده | غزل محمدی #سلستینا |
ژانر | تخیلی، درام |
تعداد صفحه | 30 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان قدم رو نور اثر غزل محمدی #سلستینا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
روایت زندگی، رُز دختری هست که بیماری عجیب و ناشناخته ای دارد، به دلیل همان بیماری در ماجراهایی عجیب تر گرفتار میشود، که باعث به وجود آمدن دردسر، برای رز شده که او را تا مرز نابودی پیش میبرد …
خلاصه رمان قدم رو نور
“آمانه” بر حذر باش… مصیبتی خونین سوگواری مادر آن را ارمغان میآورد. بر حذر باش، بر حذر باش. با ترس و وحشت از خواب بیدار شدم… دوباره بازم کابوس، از بچگی همیشه همینطور بودم، قشنگ یادمه وقتی اولین خوابم به واقعیت تبدیل شدو من فهمیدم که میتونم آینده رو ببینم! اینبار مرگ و دیدم مرگ رز و تمامی دوستام، مصیبتی خونین؟ چرا باید این صدا رو با تصویر مرگ رز بشنوم؟ اتفاقی قراره بیفته؟ بعضی موقع به خودم لعنت میفرستم که میتونم همچین خوابایی رو ببینم، آینده… ترسناکه! به سرعت به سمت سنگ فیلاس رفتم تا بتونم با رز ارتباط بگیرم اما… به دلایلی…
ارتباطم قطع میشه! چیکار باید کنم؟ نه سانبی هس.. نه میکا از دست سیلوا و ميا و من که کاری بر نمیاد واقعا نمیدونم چیکار کنم! با دو به سمت اتاق مادرم رفتم، از پلههای چوبی خونه پایین رفتم و دستگیره اتاق کار مادرم رو کشیدم. مادر همیشه زیاد کار میکرد و مدام در حال تحقیق روی جادوهای مختلف بود، راستش میتونم به جرعت بگم حتی از سانبی هم دانشش بیشتره… به هر حال باید راجب خوابی که دیدم باهاش مشورت کنم.. -مادر… مادر… دوباره. یه نگاهی بهم کردو به سمت آب قدم برداشت و یه لیوان بهم داد. مادر: اول این آب رو بخور آروم که شدی حرف میزنیم جرعه جرعه
آب رو نوشیدم بعد روی صندلی نشستم و هول هولکی هرچی دیده بودم و براش تعریف کردم: رویای دیدم که درونش هرج و مرج بود نتونستم مثل همیشه تمام اتفاقات رو ببینم ولی تصاویری با جملاتی بهم الهام میشد مرگ رز، میا سلوا حتی.. سانبی رو دیدم.. ملیکا رو کنار آبشار خدایان در حال کاشت دانه ای دیدم، مصیبتی خونین. بر حذر باش… سوگواری مادر آن را به ارمغان میآورد. بر حذر باش… برحذر باش… یه همچین جملاتی با صدای همیشگی الهه شنیدم اما مادر اینبار فرق داشت اینبار احساس میکنم فراتر از همیشس.. احساس میکنم مرگ رو هر ۹ قلمرو سایه زده و میخواد همرو بگیره …
- انتشار : 01/12/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403