رمان عقاب بی پر
عنوان | رمان عقاب بی پر |
نویسنده | دریا دلنواز |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2888 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عقاب بی پر اثر دریا دلنواز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دلوین، با مادر و برادر جوانش زندگی میکند و با اخراج شدن او از شرکتِ بیمه داییش، برای کار به بیک کارخانه لاستیک سازی میرود و تمام تلاشش را میکند که برای رو به راه کردنِ اوضاع سخت زندگی خود در آنجا استخدام بشود و در این بین فرصت آشنایی با هیوا روزبهانی، رییس کارخانه را به دست میآورد، رییسی که …
خلاصه رمان عقاب بی پر
با صدای زنگ ساعت، غلت می زنم و لحاف را بین پاهای برهنهام قفل میکنم. برای بیدار شدن خیلی زود است و هنوز خستگی دیشب از تنم در نرفته است. با اینکه کارهای زیادی دارم و باید طبق ساعت اعلام شده به هرکدامشان رسیدگی کنم، اما پلک های خسته و مغز به خواب رفته ام، همکاری نمیکنند. به خودم وعدهی یک ساعت دیرتر رفتن میدهم و دوباره چشم میبندم. سنگینی پلکهایم مو نمیزنند با سنگینی لاستیک های تریلی هجده چرخ! -دلوین، پاشو دیرت میشه… خب مگه مجبوری تا نصفه شب بیرون باشی که الآن خواب بمونی! صدای روح نوازش از فرسنگ ها دورتر به گوشم میرسد
و رفته رفته با تکان هایی که به پاهایم میدهد، بیدارم می کند… -بیدار شدم… ولم کن، یکتا. بیخیالم نمیشود؛ چون میداند بارها با همین بهانهی بیدار شدن، نیم ساعت بیشتر خوابیده ام… لبهی تخت مینشیند و لحاف را از روی پاهایم میکشد: به خدا من دیگه از داداشم خجالت میکشم از بس که غر تو رو زد و التماسش کردم از دفتر بیرونت نکنه… همیشه فکر می کردم داشتن آدم هایی درست و حسابی در قوم و خویش، به نفعم است و تا آخر عمر با حضورشان، بار مادی و معنوی ام را میبندم اما در همین پنج سال، هر روز که نه، هر لحظه به خودم لعنت فرستادم که چرا پیش دایی
محترم کار میکنم. -سرمو خوردی، مامان پا شدم… بوی رنگ موهای جدیدی که دیشب بعد از حمام، فرصت شانه کردنشان را نداشتم و حالا مثل شاخه های خشکیدهی درخت دورم را گرفته اند، زیر بینی ام میزند. -این مریمم حرف مفت میزنه میگه رنگ های خارجی استفاده میکنم. بو گه میده موهام کمی از موهایم را از سر شانه ام میگیرد و بو میکند: وا… بوش که خوبه هر چند بازم میگم به توی سیاه سوخته گیجی نمیاد همون رنگ قبلی بهتر بود. -برو صبحونتو بذار امروز باید به کارخونه سر بزنم. موهایم را از جلوی بینی ام کنار میزنم و با بلند شدنش، نیم پایین رفتهی تخت سر جایش بر میگردد …
- انتشار : 25/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
عالی مرسی از نویسنده ی عزیز